پيامهاي ارسالي
ميراب عطش
102/5/21
كيوان گيتي نژاد و
کي رفته ايد ز دل و ديده ما که تمنا کنم وصل دلم به شمارا. کي بوده ايد در زمان و مکان نهفته کخ پيدا کنم راه وصال شما را. باصدهزار جلوه و آشوب بيرون آمديد که من با هزار ديده ببينم مقام و منزلت شهادت در گرو ذلف ياران اي سپهسالار آن غزت کبريايي خدايي را
+
خوشا آن مسافر که منزل ندارد
که دل دارد و پاي در گل ندارد
رسيدن، به عشق است آري، که گفته است
که عاشق شدن کار با دل ندارد؟
رسيدن چه نزديک و ماندن چه دور است
و اين راه جز عشق، حاصل ندارد
شهيدان همان جادهاي را گذشتند
که تا انتها دور باطل ندارد
به دريا رسيدن نصيب شهيدي است
که دلبستگي نزد ساحل ندارد
خوشا آن شهيدي که گمنام ماند و
ردي در ميان مقاتل ندارد
خوشا آن شهيدي که هنگام رفتن
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
+
کوه از قامت تو شرمنده
توي چشمات غرور دريا بود
دست پايين گرفته بودندت
سر سبزت هميشه بالا بود
گفته بودند ما نميديديم؛
قهرماني به حجم بازو نيست
يک جوان از جماعتي دل برد
دلربايي به چشم و ابرو نيست
توي اين شهر ولوله افتاد
هرچه توصيف ميکنند کم است
جاي عکس ستارهها حالا
قهرمانش مدافع حرم است
کودکت بيقرار ميپرسد
مادرم اين صداي بابا نيست؟
و سکوتي که غرق بغض شده
« پدرت در مسير تنها نيست»
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
+
شهيد مدافع حرم مرتضي حسين پور
فرمانده ي نابغه اي که فرمانده اي مدبر و گمنام بود..
فرمانده اي که اگر تدابير ايشان درآن منطقه نبود يک شهيد حججي که نه 170 شهيد حججي مظلومانه اسير و شهيد ميشدند..
فرمانده جوان و عزيزي که خالصانه و مدبرانه فرماندهي کرد. مظلومانه شهيد شد و غريبانه تدفين و غريب و گمنام ماند.
فرمانده اي که سردار قاسم سليماني وقتي خبر شهادتش شهادتش را شنيد گفتند:
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
اي کاش من بجاي ايشان شهيد شده بودم. حسين آقا نابغه بود.
شهيدي که تا ثانيه هاي آخر شهادت با تدابير خود نگران رزمنده هاي عراقي و ايراني بود و آنان را راهنمايي مي کرد.
عراق و ايران تا ابد مديون رشادتهاي اين شهيد عزيز است چون ايشان نه تنها فرماندهي رزمندگان ايراني بلکه فرماندهي حيدريون عراق را نيز به عهده داشت. شهيدي که دقايقي بعد شهادتش محسن حججي اسير شد.
+
نوروز مي خواستيم بريم اردوي جهاد سازندگي يه قلک بزرگ داشت که پول زيادي توش جمع شده بود گفت: اگه منم ببريد، قلکم رو هديه ميدم به اردو اسمش توي قرعه کشي در نيومد، به شوخي گفتم: قلکت رو مي تونيم ببريم، اما خودتو نه...
شوخي شوخي، قلکش رو هديه کرد براي مخارج اردوي سازندگي بعد هم رفت يه قلک بزرگتر خريد و دوباره داشت توش پول مي ريخت...
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
+
* نامه شهيدمدافع حرم محسن حججي به امام رضا (ع)* :
بسم الله النور، النور...
*به*: انيس النفوس، شمس الشموس، مولا علي ابن موسي الرضا(ع)
*از* :غلام رو سياه، گنهکار
سلام آقاي خوبم!
از آخرين باري که به پابوستان آمدم تاکنون چندسالي مي گذرد؛ و حال که در صحن و سرايت هستم سرتاپا شوق و شعف دارم.
يادم هست دفعه قبل خواسته هاي زيادي از شما داشتم؛ الان که خوب فکر ميکنم به همه ي خواسته هايم رسيده ام.
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
شغل سپاه، عروسي، جور شدن زندگي و... منمونم آقاي خوبم، ممنون...
دو روز پيش كه با لباس سبز پاسداري به حرمت قدم گذاشتم چقدر لذت بردم؛ باورم نميشود؛ همه اينها را از کرم و بزرگي شما ميدانم.
مولاي من، با ورود به سپاه دريچه اي جديد از زندگي به روي من باز شد؛ اگر روزي هزار بار شکر خدا را بگويم باز هم کم است؛
ارباب من، از لذت هاي دنيوي هرآنچه که بايد مي چشيدم را چشيدم...
حال، بي صبرانه مشتاق چشيدني لذتي اخروي هستم؛ لذتي که نهايتش رضاي خداست...
??يا رضا!
تو را به پدر بزرگوارت موسي بن جعفر(ع) قسم، تو را به فرزند عزيزت جواد الائمه قسم، تو را به خواهر گرامي ات فاطمه معصومه قسم، ضامن من شويد...
??آقاي من!
تو را به مادرت زهرا(س) قسم، شهادت نامه ام را با امضاي خودت مزين کن.
آرزو دارم امشب پرونده ام به همراه جواز شهادتم به دست امام زمان(ع) برسد؛ بدون شک با ديدن امضاي ضمانت شما، ولي عصر(ع) هم امضاء مي کند.
گرچه سرتا پا گناهم، رو سياهم ضامنم باش اي رضا
+
يکســال گــذشتــــ
* ســالگــــرد پـــاســدار رشـيــد اســلام شــهيـــد مــدافـــع حـــرمــ مـحســنـــ حــجـجــيــــ* در پيش است.
روحش شاد يادش گرامي
*اَللّهمَ صلّي علَي مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم*
#شهيد
قلم 98511
98/7/27
+
امام جواد (عليه السلام)
توبه بر چهار پايه استوار است:
پشيماني به دل،
استغفار به زبان،
کار (و جبران) با اعضاء
و تصميم بر اينکه به گناه باز نگردد.
کشف الغمّه، ج2، ص349
«سيدمرتضي»
98/4/4
+
بــــذر بديــــ....
«سيدمرتضي»
98/4/4
خـــَـــر چو مي کاري، نمايي خَـر درو،
"گندم از گندم برويد، جــــو ز جــــــو!"
خـــَـــــــر چو باشد پيشگام و پيشرو،
کُره خـــــــــرها از عقب ، خر در جلو!
اي که در فهم و کياست بـــَـــــرتري،
عَرعَـــروني ، عَرعَـراني ، عَرعَــــري!
+
وقتي «فرمانده حسين» بابا شد...
شــهيـــد مـدافــع حــرم مرتضـــي حـسيــنــ پــور «حسين قمي
#شهيد
«سيدمرتضي»
98/4/4