پيامهاي ارسالي
+
داشتم در آرامگاه پارسي يار چرخي مي زدم و پروفايل ها و وبلاگ هاي خاموششان را نگاهي مي کردم.
با خودم گفتم اين خانه هاي خالي از سکنه، زماني ساکناني داشته اما حالا جز آثاري، از آنها هيچ باقي نمانده است.
*مي دانم که اين خانه هم زماني بي سکنه مي شود و ما مسافران ديار ديگر مي شويم و در آنجا حسرت ها خواهيم خورد براي روزهايي که ساکن اين خانه ها بوده ايم .*
حالا که فکرش را مي کنم مي بينم چقدر دلم ...
در انتظار آفتاب
103/8/12
«سيدمرتضي»
براي ساکنان اين خانه هاي مجازي تنگ شده و چقدر حس غريبي دارم. کاش ميشد برگشت به همان زمان ها که همسايه بوديم و هر روز يا هفته اي يک روز حداقل همديگر را ملاقات مي کرديم و احوال يکديگر را مي پرسيديم.
«سيدمرتضي»
مي خنديديم و يا گاهي اوقات گريه مي کرديم با هم. شادي روحتان اي دوستان عزيز تر از جان در اين دومين روز محرم الحرام صلواتي هديه مي کنم و آرزو مي کنم همين امروز همنشين سفره ي ارباب بي کفنتان اباعبدالله الحسين باشيد.
در انتظار آفتاب
يادش بخير:(
+
سلام بر مديريت پارسي بلاگ دوست و برادر عزيزم آقاي *فخري* بزرگوار و سر دبير بزرگوار خواهر بزرگوارم سركار خانم *سادات موسوي * و اساتيد بزرگوارم *تبسم بهار،طيبه علي،دكتر سخني،محمد عابديني،آقاي معزي،آقاشيرحفاظ،آقاي سلماني،پوريا،آقاي قمي ،راشد خدايي ،قاصدك ،مهندس افشار و آقاي رئيسي پور* كه در دومين دوره دبيري زحمت كشيدند و مطالب دوستان را برگزيدند از همه ي شما بزرگواران بي نهايت سپاسگزارم .
ميراب عطش
101/10/6
+
*به عظمت وسختي آن روز هنوز فکر نکرده ام...*
*قُلْ لِعِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا يُقيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فيهِ وَ لا خِلالٌ *(31ابراهيم)
به بندگان من كه ايمان آورده اند بگو:پيش از آن كه *روزى بيايد كه در آن نه معامله باشد و نه دوستى* نماز را به پاداشته و از آنچه روزيشان داده ايم پنهان و آشكار را انفاق كنند
عليرضااحساني نيا
101/9/14
إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (1)
لَيْسَ لِوَقْعَتِها كاذِبَةٌ (2)
خافِضَةٌ رافِعَةٌ (3)
إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (4)
وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (5)
فَكانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا
وقتى قيامت واقع شود(مؤمنين رستگار،و كفار زيانكارمىشوند(1).
وقوع قيامت دروغ نيست(2).
اين واقعه تمامى روابط و معيارها را زير و رو مىكند(3).
و با زلزله اى واقع مى شود كه زمين را به شدت تكان مى دهد(4).
به طورى كه كوهها چون آرد خرد شوند(5).
و سپس به صورت غبارى در فضا پراكنده گردند
+
امروز هر جور مي خواهي زندگي کن
هر جور مي خواهي حرف بزن
هر جور مي خواهي نگاه کن
و
هر جور مي خواهي عمل کن
اما به اين هم فکر کن
شايد فردا
خاکها ، نگذارند هيچ حرکتي کني
*پس تا فرصت هست،حرکت کن و قدم هايت را مطئمن بردار*
مهلا نورآبادي
101/3/11
3 فرد دیگر
21 فرد دیگر
+
سلامي چو بوي خوش آشنايي
روز همه بخير و خوشي
از قديميا و جديديا کيا هنوز حضور دارن؟:)
.: ام فاطمه :.
101/2/13
+
[پيامک]
پرثمرترين
و
عميق ترين
ساعات عمر آدمي،لحظه ي بيداريش در سحر است
*آن را با شب نشيني هاي پوچ از دست ندهيم*
يک فنجان آرامش
98/6/18
+
ما سوختگان دنيا هنوز به فکر رسيدن به بهشت مي چرخيم غافل از آنکه بهشت نه تنها بهاي ما نيست بلکه بهاي يک لحظه ي ما هم نيست .
*او* ما را آفريد تا در کنار خودش جاي دهد ، اما ما دلخوش به عبادتهايي هستيم که هنوز نمي دانيم ما را تا کجا خواهد رسانيد!
*اي نفس ! مطمئني به بهشت ميرسي ؟ اگر يقين داري ،آيا فکر مي کني بهاي روح و جسمت تنها اين است و بس؟*
يک فنجان آرامش
98/6/18
4 فرد دیگر
23 فرد دیگر
+
*... به ما ايراد ميگيرند که چرا اين همه ميآييد مشهد؟*
چرا نياييم؟ آدم تا نفهمد از اينها چه گرفته، حق دارد رها کند و برود اينور و آنور، ولي وقتي که ميفهمد از اين منابع چه به دست آمده و چقدر راهها نزديک شده، آن موقع آدم هر کجا که ولش کنند مثل گربة مرتضي علي(ع) بر خواهد گشت اينجا!
من گاهي شده در قم اگر يک پنجشنبه، جمعه فرصتي باشد، يکي از دوستان ماشين داشته باشد و بگويد بيا برويم مشهد،من حتّي...
شهيد هادي
98/6/18
اگر يک هفته قبلش به مشهد رفته باشم، رويم نميشود بگويم که نميآيم. حتّي شده در شب، گير ميکرديم، راه ميافتاديم و ميآمديم. عصر چهارشنبه از قم حرکت ميکرديم و ميآمديم تهران، ده، دوازده ساعته، با چه بدبختي از آن جاده ميآمديم، (با داستانها و وضعيت هايي که بماند!) ميرسيديم مشهد. دو تا زيارت نکرده، دوباره غروب راه ميافتاديم بر ميگشتيم.
چرا آدم اين طور ميشود؟
ما، دربدريهاي ديگر را نديدهايم. ما دويست سال دربدري سلمان را هنوز نفهميدهايم. اين است که برايمان سخت است که دو روز در بيابانها برويم.
چرا به مشهد مي رويم؟! چرا نرويم؟!
*اگر بدانيم از اين بيت چه به ما رسيده، آنوقت، باور کنيد مدهوش ميشويم. ما هنوز از فضل و عنايتي که اينها داشتهاند در خوابيم و هنوز بيدار نشدهايم که ببينيم چه داريم. نميدانيم عنايتها چه بوده و از چه چشمههايي سيرابمان کردهاند...*
+
شاگردانش مي گفتند :
وقتي مي ديديم استاد ، سرحال و خوشحال و شاد است ، يقين پيدا مي کرديم که گرفتاري ها و مشکلات و بلاهايش بيشتر شده .
وقتي مي ديديم ، افسرده و ناراحت ، گوشه اي نشسته ، مي فهميديم که از گرفتاري و بلاهايش کم شده.
رسيده بود به نقطه اي که مي گفت : اگر در بهشت به ما بگويند : نماز نخوانيد ما چکار بايد بکنيم ؟
آيت الله سيد علي قاضي کسي بود که اينگونه، شعر حافظ را تفسير کرد :...
شهيد هادي
98/6/18
+
عاشقان عاشق بلايند ...
و
چه بلايي بالاتر از اينکه
ببيني و بسوزي و بگرييي و بگذري؟
شهيد هادي
98/6/18
2 فرد دیگر
10 فرد دیگر
+
به نماز سيد كه نگاه ميكردم،
ملائك را ميديدم كه در صفوف زيباي خويش او را به نظاره نشستهاند.
رو به قبله ايستادم. اما دلم هنوز در پي تعلقات بود.
گفتم: «نميدانم, چرا من هميشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خيره شد.
*«مواظب باش! كسي كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگي نيز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»*
شهيد هادي
98/6/18
+
*تاجر از سرمايه اش نمي خورد...*
يک شب که دکتر طبق برنامه اش براي تهجد و نماز شبش بلند شد گفتم :خيلي خسته ايد بعد از چند شب بي خوابي امشب را بيشتر استراحت کنيد.
گفت:تاجر اگر از سرمايه اش بخورد ورشکست مي شود
*شهيد مصطفي چمران*
شهيد هادي
98/6/18
+
با سلام خدمت آقاي فخري و دوستان بزرگوار !<br>قضيه اين وبلاگ چيه كه هر سري ميخوام يه مطلب بذارم اگه گزينه ي *يادداشت همواره در صفحه اول و در بالاي ديگر مطالب نمايش داده شود (پست ثابت)[جديد]* رو بزنم ديگه لينك خود مطلب باز نميشه مستقيم ميره توي صفحه اول وبلاگ و هر كاري هم بكنم لينك خود مطلب خالي مياد؟؟؟
*خاطره*
98/5/31