پيامهاي ارسالي
+
آخيش بالاخره امروز از صبح تا الان کولرگازي ديگه خاموش شده...اگه دوباره هوا گرم نشه کولر رو روشن کنيم :-|
هر سال تا اواسط آبان کولرها روشن بودن،
ديگه اواخر آبان کولر خاموش ميشد پنکه ميزديم ..
امسال پنکه هم بي فايده بوداگر چه امروز پنکه خوب بود ،
در انتظار آفتاب
12:19 صبح
*ليلا*
سلام ما که سه ماهه بخاري روشن ميکنيم
*ترخون بانو*
سلام تازه امروز خاموش کرديد ياخداماداريم اينجاقنديل ميبنديم=)
همابانو
{a h=noorozahra69}نور الزهراء{/a} سلام عزيزم:) اتفاقا بهار ِ شهر برازجان همون 15 روزِ دوم اسفندِ که هوا بهاريه و نه خيلي سرد و نه خيلي گرم .. ديگه از اواخر اسفند يا اوايل فروردين پنکه ها روشن ميشن و اواسط فروردين هم کولرها روشن ميشن:-) شهر برازجان 8 ماه از سال توبستونه ( البته امسال 9 ماه شد ) 4 ماهِ ديگه تقسيم براي بهار و پاييز و زمستان..
در انتظار آفتاب
خوش بحالتون نياز به بخاري ندارين مامان : دي
+
به تو حاصلي ندارد غمِ روزگار گفتن
که شبي نخفته باشي به درازناي سالي...
سيدمحمدرضا فخري
ديروز 5:25 عصر
+
غم واقعي اوني نيست که بخاطرش گريه ميکني
غم واقعي ساکتت ميکنه...
در انتظار آفتاب
ديروز 9:46 صبح
در انتظار آفتاب
103/9/20
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} فدات جان دلم ، عزيز دلم :-) منم از حضور سبز دوباره ات ممنونم قشنگِ من:-D :-)
{a h=maysan}در انتظار آفتاب{/a} حيف شد نتونستم بزارمش تو فيدم:-/ قربونت برم خيلي خوشحالم اومدي قشنگِ من :-D @};- حضورت هميشه مستدام دلارامم ، دلبر نازم:-) @};-
در انتظار آفتاب
103/9/20
در انتظار آفتاب
103/9/20
امروز برادرزاده ام تماس گرفت عمه شماره ملي خودت و مريم رو برام بفرست. گفتم عمه براي چي ميخواي! ، گفت حالا باشه بعدا بهت ميگم فقط سريع برام بفرست..آقام کنارم بود با خنده گفت عمه خانوم ، کيه !! گفتم علي حاج محسن، ميگه شماره ملي خودم و مريم رو براش بفرستم ، نمي دونم براي چي ميخواد!
آقام گفت امشب ميخواستم سوپرايزتون کنم علي خراب کرد.. هرچيزي به ذهنم خطور کرد جز سفر مشهد :) گفت فردا ميرين مشهد .. شنيدم حاج محسن اينا پنج شنبه ميخوان با پرواز برن مشهد ، بهشون گفتم براي هما و مريم هم دوتا بليط بگير .. اونقدر ذوق کردم که صداي آقام رو ديگه نميشنيدم فقط خوشحال بودم امام رضا جان چقدر زود صداي دلمو شنيد :'( و اجابت کرد =)
+
وقتي نمي توني ..
با زبونت بگي چقدر داره سخت ميگذره
چشات شروع به باريدن مي کنه...
در انتظار آفتاب
103/9/20
+
آدم ها ناگهان خداحافظي نميکنند،
ناگهان دلسرد نميشوند و ناگهان رابطه را تمام نميکنند.
جايي در مسير رابطه اتفاق هايي ميافتد،
دردهايي را تجربه ميکنند که هر درد
آنها را به تصميمشان نزديک تر ميکند
و روزي "ناگهان" تصميمشان را با ما در ميان ميگذارند.
آدمها آرام آرام خسته ميشوند.آرام آرام دلسرد ميشوند از تمام تلاش هايي که کرده اند و ديده نشده است.
آرام آرام دوست داشتنشان کم ميشود و تهي ميشوند.
در انتظار آفتاب
103/9/20
+
انتظار پر از رنج است
فراموش کردن هم رنج آور است
اما رنج بلاتکليفي از هر چيزي بيشتر است
در انتظار آفتاب
103/9/20
+
عصر شنبه با خانوم صفري عزيز (عشقستان اسماعيل) قرار گذاشتيم تو حرم همديگه رو ببينيم
منتهي چون ايشون از باب الرضا ميومدن و من از صحن انقلاب وارد ميشدم و مسير خيلي طولاني ميشد هماهنگ کرديم تو امامزاده غياث الدين محمد از نوادگان امام موسي کاظم که هم نزديک حرم بود و هم تو مسير هتل ، اونجا همديگه رو ببينيم:)
چقدر از ديدنشون خوشحال شدم ، به همون اندازه مجازي که ميدمشون خيلي مهربون و دوست داشتني بودن=)
انديشه نگار
103/9/17
*يک هديه ناب و ارزشمند ( مهر و تسبيح و سنگ حرم امام حسين و يه مقدار تربت کربلا) رو هم لطف کردن بهم هديه دادن که اين ديدار رو برام خاطره انگيزتر کردن =)و نماز مغرب و عشاء رو هم با مهر و تسبيح کربلا متبرک کردم :-)*
توفيقِ اين ديدار برام يه توفيقِ اجباري هم شد امامزاده سيد محمد رو هم زيارت کنم و بعدش رفتيم حرم و نماز رو تو حرم امام رضا خونديم@};-