پيامهاي ارسالي
+
شما ديکتاتوري مذهبي رو شنيدهايد
من زندگي کردهام!
كيوان گيتي نژاد و
103/3/3
mariii
ياخداه
كيوان گيتي نژاد و
من باهاش قصه ها و جمله ها از بر سرودم و گفتني ها را کي گفتم؟
كيوان گيتي نژاد و
خانم مهسا سلام يا خدا ؟
+
امشب که رُفِعَ القلم گرديده
از بهر تو دهم جان و مرا نيست گناه...
كيوان گيتي نژاد و
103/2/30
+
اي کاش که دکتر
به جاي سيگار
زجر کشيدن را برايم قدغن کرده بود!
مهرباني #
103/2/19
آره به خدا ما کخ پوستمان کلا کلفت شده است ولي خدايي اگر دکتري وجود داشت که زجر کشيدن را مي تونست خوب کنه ديگر اسم دکتر براش بچه بازي و قصه بود اون را بايد پرفسور زندگي ياد مي کردن ولي ما گشتيم نود شما هم نگرد نيست د چون فکر آرام بودن هم اگر دروغ هم به خود گفته باشيد براتون آرامش مي ياره من سالهاست کهدارم اينطوري آروم ميشم مثل سيگار بدون نيکوتين يا آدامس ترک سيگار عمل مي کنه
زجر کشيدن گاهي اوقات اينقدر در زندگي آدمها جاي باز مي نند که همواره آنها را ملزم به اين مي کنه که براي فراموش کردن غم هر چيزي را آزمايش يا بهش گرايش مي يابند چون زجر کشيدن عادتش ام درد اوره هيچي کي نمي تونه بگه من از زجر کشيدن لذت مي برم فقط يک آدم جو گير مثل من مي يلد اين حرف و ميزنه که من دوست دارم براي بدست آوردن هر چيزي زجر
مثل سوئيس دليلش اينه که بيشترين تعداد مردم افسرده را داره و دليلش نبود يک اقليم ثابت و مداوم و اينکه همه به فکر خود و نه معني لدت مي دونه و نه معني کنار هم و نه معني خير خواهي همه چي پول تعيين مي کنه و جايي مي سه که همين پول ميشه بلاي جونت که ميري يک شرکت تا ا نجا مرگت و تعيين کني من نمي دونم بايد به اونايي که مهاجرت مي کنند به اين کشورها چه گفت
+
دگر از دست خضر هم بر نيايد
که داغ غم ز قلب من زُدايد
مهرباني #
103/2/19
ديگر جاني براي ماندن نمانده خيلي سخت است که دگر اعتمادي به پايان اين ره ميان دنيا و قيامت راهي برا کندن بيابم بايد دستها را شست و بي نگاه به عقب فقط گذر کرد و خاطرات را در غربت از ياد و دل گذر داد و به اميد آخرين قنبر غيرت و بيعتم را به عنوان تنهاترين و آخرين رجز خوان در غربت در عين ازلت و بي کسي بر روي زانوان خيالي معشوق دست به دست تنهايي از برزخ گذر کرد به اميد يک سرابي خاطره انگيز
ن به دلت دل بستم و عاشق ترين تنهاي حيدري شد آئين و پيمانم گشتم ز سر تنهايي و غفلت باران زده در پي بستان خيالي معشوق به برزخ زدم ره و نيازم را آنجا سپردم به دست معشوق که ندا آمد اگر به جاي 45 سال ليلي ليلي کردن يکبار مرا مي خواندي هزارميليارد به برت ميکردم از،سر وصال ولي افسوس که ليلي ندارد خيال رها کردن به اميد تنبيه اين دل وامانده بي قرار به آن وعده خيالي و بيعت مردانه خريدار ندار
+
در هوسخانه تن دير بمانديم، کجاست؟
مرگ تا برکند اين لعبگه شيطان را...
مهرباني #
103/2/19
ديروز براي اصلاح موي سر به آرايشگاه رفتم...آرايشگر خوش ذوق اهل فضل صوت گفتگوهاي استاد ديناني رو گوش ميداد و من هم همراه ايشون:)...در ميانه استاد مصرعي خواند:«آتش افروز به خاري نخرد بستان را»...مصرع رو حفظ کردم و امروز اول صبح جستجوييدمش! مصرعي از غزل *نشاط اصفهاني* که امروزم رو ساخت:)
+
آدم ده تا برادر هم که داشته باشه
اگر خواهر نداشته باشه
انگار هيچ کس رو نداره!
مهرباني #
103/2/19
ما که سه تا داداش بوديم بزرگه از دهن چيز ام تو نمي رفت کوچيکه که دوسش داشتيم خدامون آزمون گرفت و برد پيش خودش مامانم هم ميگه بابات دختر خيلي دوست داشت و براي همين مي خواست اسمش و انژلا بزاره تو دلم گفتم خداروشکر اگر ناشکري زياد مي کرد احتمالش بود يکي ازما خواجه بشه و از قرار معلوم چون خوش شانسه من بودم آنجلا به جاي آنژلا برام قطعي بود
+
«و سيق الذين کفروا الي جهنم زمرا» يعني اول تلخي زندگي دنيا رو تحمل ميکنن بعد سختي نزع و جان کندن بعد عذاب قبر و برزخ رو بعد هول قيامت و زفير و شهيق آتش رو تا همچين آماده بشن براي حفره نيران و خلود در آتش...همچين روزگار هل ميده اونها رو به سوي جهنم
مهرباني #
103/2/19
+
روح عزيز از دست رفته ام به فاتحه اي مهمان کنيد
ممنونم
مهرباني #
103/2/19
{a h=Rozalo03}2دختردريا{/a} اگه روح خودشون رو ميگه .پس فاتحه به چه کارشون مياد؟ ان شالله اوني که فکر ميکنم نباشه و اون چيزي باشه که شما ميفرماييد و صحبتشون استعاره و مجاز باشه