پيامهاي ارسالي
+
يک ملودي آرام
همگام با صدايت
نوشته ام ...:
تو مي روي و
جاي پاهايت
از اشکهاي من
خيس مي شود ....
.
نگارستان خيال
.
همگام با صدايت
نوشته ام ...:
تو مي روي و
جاي پاهايت
از اشکهاي من
خيس مي شود ....
.
نگارستان خيال
.

شاخه ي عشق
03/12/1

2 فرد دیگر
23 فرد دیگر
+
همه اتفاقها دير يا زود افتادنياند!
مانند دانههاي تسبيح...
يکي بعد از ديگري:
تولد، کودکي، نوجواني، جواني، عشق... و مرگ!
آه که چه نظم تکراري و کسالت آوري!
کاش ميشد زمان را مثل نخ تسبيح، از بين همه اين اتفاقات بيرون بکشيم
آنگاه در اوج جواني، در يک روز بلند تابستاني، عاشق ميشديم...
آروزهاي بلند پروازانه نوجواني را ارزاني عاشقيهامان ميکرديم
...
عکس و متن : نگارستان خيال
مانند دانههاي تسبيح...
يکي بعد از ديگري:
تولد، کودکي، نوجواني، جواني، عشق... و مرگ!
آه که چه نظم تکراري و کسالت آوري!
کاش ميشد زمان را مثل نخ تسبيح، از بين همه اين اتفاقات بيرون بکشيم
آنگاه در اوج جواني، در يک روز بلند تابستاني، عاشق ميشديم...
آروزهاي بلند پروازانه نوجواني را ارزاني عاشقيهامان ميکرديم
...
عکس و متن : نگارستان خيال

نگارستان خيال
03/11/30
6 فرد دیگر
21 فرد دیگر
+
پرسيد: اندوهِ دوري را
چه تسکين است ؟
گفت؛ خيال…
#محتشم_کاشاني
چه تسکين است ؟
گفت؛ خيال…
#محتشم_کاشاني
هايدي
03/11/23
+
پر ميکشم از پنجره ي خواب تو تا تو
هر شب من و ديدار،در اين پنجره با تو
از خستگي روز همين خواب پر از راز
کافيست مرا،اي همه خواسته ها تو
زنده ياد محمد علي بهمني
هر شب من و ديدار،در اين پنجره با تو
از خستگي روز همين خواب پر از راز
کافيست مرا،اي همه خواسته ها تو
زنده ياد محمد علي بهمني
پيام رهايي
03/11/17
+
چگونه قدم هايشان ميپيچد
لاي درختان!؟
چگونه شکوفهها را
به موهايشان سنجاق ميزنند
و مسير کوچهها را بو ميکشند!؟
و چگونه
از بهار و زيباييهايش مينويسند،
وقتي تو را نديدهاند...!
لاي درختان!؟
چگونه شکوفهها را
به موهايشان سنجاق ميزنند
و مسير کوچهها را بو ميکشند!؟
و چگونه
از بهار و زيباييهايش مينويسند،
وقتي تو را نديدهاند...!
پيام رهايي
03/11/17
+
پلک جهان مي پريد
دلش گواهي ميداد
اتفاقي مي افتد
اتفاقي مي افتد
و
فرشته اي از آسمان فرود آمد
.
.
تولدتون مبارک مادرهماي عزيز و مهربان
.
.
دلش گواهي ميداد
اتفاقي مي افتد
اتفاقي مي افتد
و
فرشته اي از آسمان فرود آمد
.
.
تولدتون مبارک مادرهماي عزيز و مهربان
.
.

2-اشراق
03/10/16
واي مهسا جون .. شرمنده کردين بخدا... فدات بشم من ... نميدونم با چه زبوني از اينهمه لطف و محبت قدرداني کنم .. عکس کيک که منو ديوونه کرد .. اگه راستکي بود اصلا بهش دست نميزدم فقط ميزاشتمش تو يخچال و با عشق نيگاهش ميکردم .. ما شا الله به دستان هنرمندانه شخص کيک پز و شما عزيز دلم که مي دوني مادر هما عاشق گل و گلدون هست ..
تولدتان گلگون چشمتان خندون ايام به کام شريفه تون کثرت نعمت براتون پيدا غم زدلتان پر بکشد مادام العمر حضور و وجود وزينتان براي عزيزانتان مستدام و دائمي انشا الله الرحمن و الرحيم.هميشه خندون ببينمتان و تولدتان را هد ساله جشن بگيريم که شما خواهري وارسته با ايمان با معلومات و فخر آفريني کم نظير در بين دوست و ناآشنا هستيد که خدا به کرم خويش شما را از همه بلايا دربردارد انشاالله
+
به خداحافظي تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتي ودلم ثانيه اي بند نشد
لب تو ميوه ممنوع ولي لب هايم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ کس هيچ کس اينجا به تو مانند نشد
هر کسي در دل من جاي خودش را دارد
جانشين تو در اين سينه خداوند نشد
خواستند از تو بگويند شبي شاعر ها
عاقبت باقلم شرم نوشتند: نشد!!!
.
.
که تو رفتي ودلم ثانيه اي بند نشد
لب تو ميوه ممنوع ولي لب هايم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغي همه جا گشتم و گشتم در شهر
هيچ کس هيچ کس اينجا به تو مانند نشد
هر کسي در دل من جاي خودش را دارد
جانشين تو در اين سينه خداوند نشد
خواستند از تو بگويند شبي شاعر ها
عاقبت باقلم شرم نوشتند: نشد!!!
.
.

هما بانو
03/10/14
+
يه وقتايي هست دلم برات خيلي تنگ مي شه
من اسم اين وقتا رو گذاشتم هميشه هميشه
جاي همه ي عزيزايي که ديگه پيشمون نيستن خالي ... :
جاشون سبز ، يادشون گرامي ، روحشون شاد
من اسم اين وقتا رو گذاشتم هميشه هميشه
جاي همه ي عزيزايي که ديگه پيشمون نيستن خالي ... :
جاشون سبز ، يادشون گرامي ، روحشون شاد

هما بانو
03/10/14
+
ميخواهم برگردم به روزهاي کودکي
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه مي شد
بالاترين نقطه زمين شانه هاي پدر بود
بدترين دشمنانم خواهر و برادرهاي خودم بودند
تنها درد من زانوهاي زخميم بودند
تنها چيزي که مي شکست اسباب بازي هايم بودند
و ....
معناي خداحافظ تا فردا بود...
آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود
عشق تنها در آغوش مادر خلاصه مي شد
بالاترين نقطه زمين شانه هاي پدر بود
بدترين دشمنانم خواهر و برادرهاي خودم بودند
تنها درد من زانوهاي زخميم بودند
تنها چيزي که مي شکست اسباب بازي هايم بودند
و ....
معناي خداحافظ تا فردا بود...

هما بانو
03/10/14
+
صداي سنج و دف و بوي سيب مي آيد ...
دوباره حال و هوايي غريب مي آيد
براي گريه ...
بها ، نه....
بهانه ميخواهم ....
به سر توان و طاقت و صبر و شکيب مي آيد
سوار بال نسيم ..
غروب عاشورا ....
غبار غربت "شيب خضيب " مي آيد ..
ز گوشه گوشه اين دشت پر بلا
اکنون ...
صداي ناله ي "امن يجيب " مي آيد ....
.
متن :نگارستان خيال
دوباره حال و هوايي غريب مي آيد
براي گريه ...
بها ، نه....
بهانه ميخواهم ....
به سر توان و طاقت و صبر و شکيب مي آيد
سوار بال نسيم ..
غروب عاشورا ....
غبار غربت "شيب خضيب " مي آيد ..
ز گوشه گوشه اين دشت پر بلا
اکنون ...
صداي ناله ي "امن يجيب " مي آيد ....
.
متن :نگارستان خيال

هما بانو
03/10/14
+
نميخواهم عاقل شوم
بزرگ شوم
ميخواهم همان کودک بمانم
با تمام خبط هاي کودکانه ام
نميخواهم روزگارم
نگاهم
افکارم عوض شوند
ميخواهم همانقد ساده و کودکانه دوستت بدارم
ببوسمت
حتي از شيشه ماشين
که پايين آوردي اش
ناگهاني
بي مقدمه
.
.
.
نگارستان خيال
بزرگ شوم
ميخواهم همان کودک بمانم
با تمام خبط هاي کودکانه ام
نميخواهم روزگارم
نگاهم
افکارم عوض شوند
ميخواهم همانقد ساده و کودکانه دوستت بدارم
ببوسمت
حتي از شيشه ماشين
که پايين آوردي اش
ناگهاني
بي مقدمه
.
.
.
نگارستان خيال

* راوندي *
03/6/10
+
يه پاييز زرد و
زمستون سرد و
يه زندون تنگ و
يه زخم قشنگ و
غم جمعه عصرو
غريبي حصر و
يه دنيا سوالو
تو سينم گذاشتي
جهاني دروغ و
يه دنيا غروب و
يه درد عميق و
يه تيزي تيغ و
يه قلب مريض و
يه آه غليظ و
يه دنيا محالو
تو سينم گذاشتي رفيقم کجايي؟
. دقيقا کجايي؟
کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟
.
.عکس : نگارستان خيال

زمستون سرد و
يه زندون تنگ و
يه زخم قشنگ و
غم جمعه عصرو
غريبي حصر و
يه دنيا سوالو
تو سينم گذاشتي
جهاني دروغ و
يه دنيا غروب و
يه درد عميق و
يه تيزي تيغ و
يه قلب مريض و
يه آه غليظ و
يه دنيا محالو
تو سينم گذاشتي رفيقم کجايي؟
. دقيقا کجايي؟
کجايي تو بي من، تو بي من کجايي؟
.
.عکس : نگارستان خيال
نگارستان خيال
03/6/10

6 فرد دیگر
28 فرد دیگر
+
تو هم به فکر مني حاضرم قسم بخورم
همين زمان علني حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه ميگيرم
و با چنين دهني حاضرم قسم بخورم.....
همين زمان علني حاضرم قسم بخورم
به شوق وصل تو هر روز روزه ميگيرم
و با چنين دهني حاضرم قسم بخورم.....

نگارستان خيال
02/5/20
از «سفيان بن عبد اللَّه» روايت است كه گفت به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفتم:
ما اخوف ما تخافه على فقال هذا و اخذ بلسان نفسه «2».
«اى رسول خدا! از چه چيز بر من بيشتر مىترسى؟ فرمود: اين و زبان خود با دست گرفت».
و از «يونس بن عبيد» نقل كردند كه گفت: نفس خود را اين گونه يافتم كه رنج روزه را در گرماى سخت مىتوانست كشيد؛ اما ترك كلمه اى كه به كار نمىآيد نمىتوانست كرد.
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید