پيامهاي ارسالي
+
يک شبي مجنون نمازش را شکست
بي وضو در کوچه ليلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده اي زد بر لب درگاه او
پر زليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده اي
بر صليب عشق دارم کرده اي
جام ليلا را به دستم داده اي
وندر اين بازي شکستم داده اي
نشتر عشقش به جانم مي زني
دردم از ليلاست آنم مي زني
خسته ام زين عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن(ادامه در وب)
ب مثل بصيرت...ميم مث
93/10/16
خادمة الشهدا
نشد تو وبت نظر بذارم:(
زهرا -شاپرک
سلام چرا؟
زهرا -شاپرک
الحمدلله،همچنين
DARYAEI
به خاطر کد هاي جاواي چشمک زن صفحه شونه....
+
امشب که بي قرارم ؛ هواي کعبه دارم ؛ ببين چه دل فکارم ؛ در سينه ناله دارم ؛
چون ميرسد به گوشم ؛ از نالههاي زهرا ؛ در بين ناله گويد ؛ اي واي مادر ندارم ؛
بيمادري چه سخته ؛ بي مادرا ميدونند ؛ نشونهي يتيما ؛ چشماي غرق خونند ؛
اي دخترِ خديجه ؛ ماندي غريب و تنها ؛ امشب به گريه گويم ؛ واي از دلِ تو زهرا
.:آيينه:.
93/2/11
+
خداي من
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم،
تو را وفادار ديدم و هر جا که رفتم باز گشتم،
تو را گرم ديدم و در سردترين لحظه ها به سراغت آمدم ،
اما...
اما...
تو در من چه ديدي که به من وفادار ماندي...؟؟
.:آيينه:.
93/2/11
4 فرد دیگر
15 فرد دیگر
+
خدايا! من دلم قرصه! کسي غير از تو با من نيست ; خيالت از زمين راحت ، که حتي روز ، روشن نيست! / کسي اينجا نمي بينه ، که دنيا زير چشماته! ; يه عمره يادمون رفته ، زمين دارمکافاته / فراموشم شده گاهي ، که اين پايين چه هاکردم! ; که روزي بايد از اينجا ، بازم پيش تو برگردم! / خدايا وقت برگشتن ، يه کم با من مدارا کن ; شنيدم گرم آغوشت ، اگه ميشه منم جا کن.
||عليرضا خان||
93/8/30
+
عشق يعني اشک توبه در قنوت / خواندنش با نام غفار الذنوب
عشق يعني چشمها هم در رکوع / شرمگين از نام ستار العيوب
عشق يعني سر سجود و دل سجود / ذکر يارب يارب از عمق وجود
||عليرضا خان||
93/8/30
+
اي راهب کليسا ديگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره ميزند طوس
آيا مسيح ايران کم داده مرده را جان
جاني دوباره بردار با ما بيا به پابوس
آنجا که خادمينش از روي زايرينش
گرد سفر بگيرند با بال ناز طاووس
خورشيد آسمانها در پيش گنبد او
رنگي ندارد آري چيزي شبيه فانوس
روياي ناتمامم ساعات در حرم بود
باقي عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتي رسيدي آنجا در آن حريم زيبا
* راوندي *
93/5/20
+
هموطن دل نگران فرداي تو ام
تو که هستي ات در لحظه اي بر باد رفت
تو که عزيزت اينچنين به زير خاک رفت
هموطن امروز اگر از تو دورم
قلبم از هر زمان به تو نزديکتر است
هموطن غم تو درد من است
هموطن دلم را به زير پايت مي گذارم
هموطن اشکهايت را از ديده مي زدايم
هموطن کلبه ات را دوباره مي سازم
هموطن پوست تنم را به جاي فرش زير پايت مي گذارم
هموطن قشنگترين گلها را در باغچه دلت مي کارم
حتي اگر لحظه اي لبخند را به
حضورپنهان .
93/2/11
سلام
به خدا گفتم: خسته ام:
گفت: لا تقنطوا من رحمة الله...
از رحمت خدا نااميد نشويد
گفتم: هيچ كسي نميدونه تو دلم چي ميگذره:
گفت: ان الله بين المرء و قلبه...
خدا حائل است ميان انسان و قلبش
گفتم:هيچ كسي رو ندارم:
گفت: نحن اقرب اليه من حبل الوريد...
ما از رگ گردن به انسان نزديكتريم
گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش كردي!
گفت: فاذكروني، اذكركم...
منو ياد كنيد، تا ياد شما باشم
با خدا باش تا خدا با
+
خاک اين شهر به چشمان تو عادت دارد
خوش بحال نفس قم که لياقت دارد
چون تو يک روز از اين کوچه گذشتي
عمري زندگي در دل اين شهر سعادت دارد
گنبدت پر شده از کفتر و تنها دل من
چون کلاغي ست که روياي زيارت دارد
کوچک است آه ولي حوض تو با دريا و ...
گنبدت با خود خورشيد رقابت دارد…
حرمت مثل نگيني است ولي در دل خاک
زير خاکي همه جا اين همه قيمت دارد
.:آيينه:.
93/2/11
+
جمعه ها وحيرت وحرمان/
والعصر وانسان وخسران
جمعه ها وجاي خالي يک مرد
امتي گرفتارو غافل از درد
جمعه ها ويک امام وانتظار
سالهاو غيبت فصل بهار
جمعه ها وفردهاي پرادا
جازده خودرازاهل خدا
کي مي آيد انکه تيغ مي کشد برادعا
رسوامي کند زهد فروشان اهل ريا(سروده:مرتضي زارعي)
قاطي پاطي•نازنين
92/3/29
+
شهر قم يک گل به نام حضرت معصومه(س) دارد
اين شرف را شهر قم با حضرت معصومه(س)دارد
شهر ما سرمست گشته از شميم عطر کويش
يک جهان عطر مصفا حضرت معصومه(س)دارد
هر که شد مهمان به قم از فيض اولبريز گشته
اين کرامتها به دلها حضرت معصومه(س) دارد
من چه گويم از محبت ، از وفا ، از عشق بانو
يک بغل فيض معلا ، حضرت معصومه(س) دارد
قاطي پاطي•نازنين
92/3/29
+
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
لعل سلسبيل
91/5/2
+
برهم زنيد ياران اين بزم بي صفا را/ مجلس صفا ندارد بي يار مجلس آرا/
بي شاهدي و شمعي هرگز مباد جمعي/ بي ناله شور نبود مرغان خوش نوا را/
بي جامي و مدامي ،هرگز نپخته خامي/ تا کي بتلخ کامي،سر مي بري نگارا/
از دولت سکندر بگذر برو طلب کن/ با پاي همّت خضر سر چشم? بقا را/
بيگانه باش از خويش و زخويشتن مينديش/ جز آشنا نبيند ديدار آشنا را/
نور خدا
91/4/31