پيامهاي ارسالي
+
به دوستم ميگم چرا روزه ميگيري ميگه يکي از واجباته ،ميگم يني اصلا درک ميکني يه فقير گرسنگي ميکشه چه حالي داره ميگه نه ،ما داريم يکماه روزه براي خدا ميگيريم اونکه نداره 12ماه روزه بگيره چطورميشه اتفاقا زودتر ميره بهشت
شمس الظلام
94/4/14
شمس الظلام
خداوند مي فرمايد: صوم لي...روزه براي من است...تنها اثار روزه درک احوال فقرا نيست که...يکي از اثار روزه هست...
+
يادتونه تابستونا توراه مدرسه يخمک ميگرفتيم با زانو از وسط نصفش ميکرديم . . . . . . چرا الکي ميگيد آره!!!! اخه تابستون مگه مدرسه باز بود
شمس الظلام
94/4/14
+
مَـــن دُختَــر هَســـتَــم...
دُختَــري بـادُنيـايــي از نجــابَـــت!!
دُختــري بـا تَـمـام زيـبـايـي هـاي دُنـيــا
دُخـتَــري بـا آرامـشي از جـنــس خُـــدا
مَــن دُخـتَــر هَسـتَــم...
دُخـتَـري از جـنـس غُـنـچه
بـا روحـيـه اي لَـطيـف تَر از گُـلبَرگــــ
باصـداقَـتي بـه يـکرَنــگـي آيينـــه
"دُخـتَـري باغُــروري شـکـنَنده تَراز شـيـشه"
با احـسـاسي پـاک تَراز آب رَوان
همابانو
94/4/14
+
چه کسي ميگويد اينجا مجازيست؟! "من همه چيز را حـــــــس ميکنم"
زيبايي کسي را از "عکسش پروفايلش"
احساس غمش را از "پست هايش"
خنده ها و شادي هايش را از روي " جک هايش"
توجه اش را با " لايک کردن هايش"
حسش نسبت بمن را با "کامنت هايش"
بزرگترين خواسته اش را از روي عکس "کاورش"
پرانرژي بودنش را از روي "تعداد لايک هايش"
شخصيتش را از روي "دوستانش"
لجبازيش را از روي "بلاک هايش"
مهرباني و مرامش را از روي "لينک
نگارستان خيال
94/3/23
چه زيبا سخن ميراني رفيق صدايت مرام مردان است سخنت لفظ شيران است خوابهايت ارزوي ماست کارهايت ارزوي ماست گفتارت حق است ولي داشتنش سخت است
اينجا جبه جهاد با کتفرون منافقين مناريقين و همچنين فتنه گران دور و نزديک است که با لفاظي و سخنان ميخي مي خواهند جلب توجه و مسير ولايت که مسير همه ولايتمداران و حيدريان است دور نمايند ما شما را مي شناسيم ار مکر و نبردناجوانوردانه شما هم بيمي نداريک فقط موندم چرا استشهاديون و حيدريان سکوت در برابر جبهه نفاق اختيار کردند
+
دلم کمي خدا مي خواهد...
کمي سکوت...
دلم دل بريدن مي خواهد..
کمي اشک ...
کمي بهت...
کمي آغوش آسماني...
دلم يک کوچه مي خواهد بي بن بست!! و يک خدا!!
تا کمي با هم قدم بزنيم ..
فقط همين!!
محدثه خانوم
94/3/21
+
بهانه هايت براي رفتن چه بچه گانه بود
چه بيقرار بودي زودتر بروي
از دلي که روزي
بي اجازه وارد آن شده بودي...
اميد هستم!
94/3/21
+
نقطه ها،
دکمه هاي کلمات اند...
هر حرفي که ميزنيم،
لباسي تنِ احساسي کرده ايم...
حواسمان باشد،
دکمه ها را
جا به جا
نبنديم
محدثه خانوم
94/3/21
+
اگــــــــر مـــے بــيــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام …
بـــــــہ خــــــاطـــــــــر عــشـــــق تــــــو نــيــســـت !!
مــن فــقـــــــط مـــــے تــــــرســـــــم ؛
مــــے تـــــــرســـــــم هـــمـــــــہ مــثـــــل تــــــو بـــــاشــــــنـد . . . !
محدثه خانوم
94/3/21
+
وقتي در آينه مي نگري و اويي را که همه جا با خود مي بري دوست نمي داري ،
مخرب ترين کار ممکن را مي کني
محدثه خانوم
94/3/21
+
چشم ها پرسش بي پاسخ حيراني ها
دست ها تشنه تقسيم فراواني ها
با گل زخم سر راه تو آذين بستيم
داغ هاي دل ما، جاي چراغاني ها
حاليا دست کريم تو براي دل ما
سر پناهي است در اين بي سروساماني ها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهي
اي سرانگشت تو آغاز گل افشاني ها
فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسيد
فصل تقسيم غزل ها و غزل خواني ها
سايه امن کساي تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عرياني ها
چشم تو لايحه روشن آغاز
جزتو
94/3/16
آينه ها و شب پره ها مشتاق را به من بده روشني و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده پل پرنده ها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرين را در پرده اي که مي زني مکرر کن در فراسوي مرزهاي تنم تو را دوست مي دارم در آن دور دست بعيد که رسالت اندامها پايان مي پذيرد و شعله و شور و تپش ها و خواهش ها به تمامي فرو مي نشيند