پيام
STARE MUSIC
92/10/8
خاله سارا
اين داستان کهنه را گفتن چه سود است؟؟؟
*ديگر نگو رفتن برايم باز زود است
*من از دروغ ليلي و مجنون گذشتم
*قدر تمام بيکسي هايم شکستم
ليلاي تو بهتر که با دردش بميرد
دور از دل مجنون نامردش بميرد
*آن روزها شوق نگاهت در دلم بود
*ماندن کنارت آرزوي باطلم بود
*از شاخه سيبي را به نام عشق چيدي
*در چشم من شوق نگاهي تازه ديدي
*من را به جرم عاشقي ديوانه خواندي
*سوي خودت خواندي و از خود راندي
خاله سارا
*دستت مرا در خاطراتم دار ميزد
*مرگ مرا در کوچه هاي شب جار ميزد....
باران*
هي خدا......مجنون نامرد
خاله سارا
باشه چشم
ياسيدالکريم
در چشم من شوق نگاهي تازه ديدي زيباع
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید