پيامهاي ارسالي
+
ظهر عاشورا که مي شود درست آن لحظه اي که شش ماه از دنيا، طفلي را کفايت مي کند، آن لحظه که علمداري، سقايي را ترجيح مي دهد، آن لحظه که کام جواني شيرين تر از عسل مي شود، آن لحظه که زينب جز زيبايي نمي بيند و سهم تو از اين کربلا "يا ليتنا کنا معکم" مي شود ... تمام وجود سبک شده ات را غضب فرا مي گيرد. درست همان لحظه و در همان زمين از کل ارض، قلبت با تمام وجود رجز مي خواند و مبارز مي طلبد
* کميل *
91/4/28
+
دلم را به درياي عشقت زده ام؛
روز شماري ميکنم تا سرم را هم زير پايت بگذارم...
216019-دانشجو
90/10/12
+
زني عرب
طفل شير خوارش را آورده بود پايين پاي ارباب
چسباندش به ضريح
يک آن چشمم دوخته شد به طفل
يک آن دنيا روي سرم خراب شد
همه جا تار شد پيش چشمانم
زير لب گفتم چطور توانستي بياوريش پيش ارباب...؟
دكتر غلامحسين شم آبادي
90/10/12
+
رسيدم باب الشهداء
دو تا جوون رو ديدم که سينه خيز رسيده بودن اونجا
نميدونم چند بار بين الحرمين رو طي کرده بودن
ولي سر و روشون داغون و خاکي بود و اشک ميريختن...
سلام ميدادن به ارباب
السلام علي الشيب الخضيب
السلام علي الخد التريب
اشک رو به چشم اطرافيانشون نشوندن...
نجفي از قيدار
90/10/10