پيام
+
واي من اين ابر باراني نبود!!!
خشک سالي
خشک کرد باغ دلم
دورتر هاباد غوغا مي کند...
كيوان گيتي نژاد و
102/5/7
ميراب عطش
چه کارها که باد نمي کند .. طوفان ميکند .. کولاک ميکند .. غوغا ميکند اما به نسيمي هم دل را خوش ميکند
حقيقتي مجازي
و چه سخت است.. به نسيمي برود .. کسي به خاطرش به طوفان زده اي...
ميراب عطش
و گاهي آنکه به نسيمي رفته، طوفانها را به جان ميخرد چرا که هيچ آرامشي بي دليل نيست و طوفاني در پي دارد .. کجا دانند حال ما سبکبالان ساحلها ...
حقيقتي مجازي
شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل... کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها!!
ميراب عطش
دلمان به تعطيلي تابستاني رسيده .. نه به حرفمان گوش ميدهد نه تکاليفي دارد. فقط و فقط بازيگوشيست که فراموش نمي کند
حقيقتي مجازي
دلم قرار نميگيرد.. قرار بي قراري...
نرسيده به کوچه ي اقاقي...
ميراب عطش
اقاقي ها را هم با خاک يکسان کرده اند تا از وصلتشان برج ها سر برآورند.
محب
شايد ....
حقيقتي مجازي
http://emziper.parsiblog.com/Old/Feeds/ شايد چي؟
كيوان گيتي نژاد و
دلها همه خون شد واي از اين سرماي طولاني از اين باد سبکبال نيم روزي دلم خون شد
كيوان گيتي نژاد و
مژده اي دل که مسيحا نفسي مي آيد از غم هجران نکن اينقدر غم و ناله که من زدم فالي و فرياد رسي مي آيد از پس اين آينه دل خوش تينت سفرکرده اي مي آيد اي دل