پيامهاي ارسالي
+
[تلگرام]
@lovetanhau
واقعا قشنگهههههه
توروخدا بخونيد
تا قدر همديگرو بدونيم
من که کلي گريه کردم
@lovetanhau
الو الو نازنين؟چرا جواب نميدي؟قهري خانومي؟
-هان؟نه بگو بله
-چي؟خانوم من هيج وقت نميگه بله پس يچيزيت شده.
-نه چيزي نيست بگو
-نازنينم گل من تنها خانوم من عشق من چيشده جون شهاب بگو
-شهاب هيچي نشده
-خانوم من بهم دروغ نميگه هيچ وقت
-شهاب بايد........
-چي قلب من؟
-بايد جدا بشيم
-چي؟چرا خانومم؟مگه چيکار کردمت؟
-هيچي تو تنها عشق مني ولي بايد مجبوريم جدابشيم ببخشيد خدافظ تا ابد عاشقتم
-نازنينم تو غلط کردي جوابمو بده بينم چيشده؟
بووووووق بووووق(اشغال)
شهاب دوباره زنگ زد:
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش ميباشد لطفا بعدا تماس بگيريد.
-يعني چي نازنين چش شد يهو؟ نکنه اتفاق بدي افتاده؟؟؟
شهاب همش فکر نازنين رو ميکرد و به گوشيش زنگ ميزد ولي خاموش بود.
تصميم گرفت فردا بره دم در خونه نازنين...
وقتي به دم در خونشون رسيد به پنجره اتاقش يه سنگ انداخت و منتظر موند پنجره باز بشه ولي نشد...
دوسه بار انداخت تا اينکه نازنين با چشماي پف کرده و لکه ي خون به شهاب نگاه انداخت بعد پنجررو بست...
-نازنين ننااااززززنيييييننننن درو باز کن بازکن زود بدووو نازنين ناااززنييين
در باز شد و نازنين با پالتوي قهوه اي اومد بيرون:
-شهاب چيه؟
-چي چيه؟يعني چي تو مگه عاشقم نيستي پس چرا ميگي باي تا ابد؟
-چون ميدونم تهش بهم نميرسيم شهاب
-الکي حرف نزن منو تو جنگيديم و ادامه ميديم نازنين ناراحتم نکن
-شهاب من........
-توچي گلم؟
-من عاشقتم عاشششقققق عاشقتم
شهاب نازنين رو بغل کرد...
-نازنين چت شده کي ناراحتت کرده بگو تيکه پارش کنم؟
-شهاب ميدوني چيه من ديروز....
از بيني نازنين خون اومد و روي دست شهاب ريخت....
شهاب با چشماي درشت به خون دستش نگاه کرد.
-ن....ن....ن....اااا...ااز...زززي.....ن اين چيه؟
-نه نه من ميرم خدافظ
با شدت رفت بالا تو اتاقش....
شهاب همونطوري شکه مونده بود و با خودش فکر کرد....رفت خونه ديد براي گوشيش اس ام اس اومده که روش نوشته از طرف نازنينم....
-شهابم زندگيم هستي من اقاي من
من سرطان گرفتم سرطان خون.خون رو دستت اثر سرطان منه پس بدون چرا گفتم خدافظ تا ابد...ميتوني با يه دختره سالم ازدواج کني.
شهاب به نازنين زنگ زد:
تو هرچيزيت باشه من پسر بابامم تا تهش باهاتم چون عاشقتم ميخوام يبارديگه دستامو لاي موهاي خرماييت بکشم و بوي تنت رو استشمام کنم چون هنوزم خانوم مني نازنين من
-شهاب من مردم مرده ي متحرک
-زر الکي نزن زبونتو گاز بگير فردا ساعت11صبح ميام دنبالت ببرمت خوشگذروني
فرداشد....
-الو نازنين اماده شدي بيا پايين گل من
-امادم نفس من اومدم....
تق تق تق تق نازنين از پله ها ميومد پايين تا به شهاب رسيد:
-به به عجب گلي از در اومد بيرون زود بيا سوار شو الان پسرا ازم ميگيرنت
نازنين شکه شد که شهاب که پولداره پس چرا با موتور اومده دنبالش ولي چيزي نگفت چون بودن شهاب براش مهم بود.شهاب و نازنين به يه جاده ي خلوت رسيدن:
-خب نازنينم بگو بينم چطوره حالت؟
-شهابم خوبم ولي ميتوني يکم اروم بري؟
-نه گل من همينجوريش ميچسبه راستي من عشق تورو باور ندارمااااا؟؟؟
-يعني چي شهاب؟
-اگه ميخاي باور کنم اين کلاهو سرت کن و بلند داد بزن شهاب عاشقتم
-شهاب ديوونه شدي؟
-نامرد يعني دوسم نداري؟
-نخيرم دارم باش حالا ببين الان ميگم...
کلاهو سرش کرد و بلند بلند داد زد:
-شهاب عاشقتم
-نه نازنين بلند تتتتتررررر
-شهااااب عاشششقققتمممممم
-اخ قلبم درد گرفت نازنين دوسم نداري که بلند نميگي نامرد
-شههااببم عاشقتممممم عاشقتمممم ديوونتمممم ديووونتم عاشقتمممم
اما....
محکم اونا خوردن به ماشين ديگه و شهاب و نازنين به طرف سنگي پرتاب شدن شهاب نازنين رو بوس کرد و پرتش کرد طرف شن و خودش با تمام سرعت خورد به سنگاي بزرگ و مرگ مغزي شد.....
نازنين بيهوش نشد و رفت طرف شهاب:
شهابم....ش...ش...هاااب....مممم بلند شو بلند شو تو نازنينتو تنها نميذاري بلند شوووو...
اما شهاب همون موقع مرده بود-----
نازنين يه نامه اي توي جيب شهاب ديد و اونو خوند:
نازنين من سلام
الان اگه اين نامرو ميخوني من مردم ميدوني چرا اين کارو کردم؟
نميخاستم خانومم زودتر از من بره طاقت نداشتم ببينم موهات داره از سرت ميريزه...
خانوم من هستي من هيچ وقت دوست نداشتم ترکت کنم ولي طاقت نداشتم سرطانت رو ببينم سخت بود سخت....
نازنينم فراموشم نکن ايشالله سرطانت خوب ميشه گل من.....خدافظ نفسم
بال هاي نقره اي
97/4/14
+
[تلگرام]
خدايـــا...
دستـــم را بگيــر ...
و مرا ببر به دور "دست" هايے ه
در "دسـترس " هيچ "دستے" نباشم
جبهه مقاومت اسلامي
95/12/18
+
[تلگرام]
تويي که داري اين پُست رو ميخوني
آره با خودِتَم
از خُدا ميخوام
به همه آرزوهاي خوب وقشنگِت بِرسي
تو زندگيتم َهميشه لَبخندبزني
جبهه مقاومت اسلامي
95/12/18
+
[تلگرام]
خدا تنها کسي است که با دهان بسته هم ميشود صدايش کرد و با پاي شکسته سراغش رفت و با دل شکسته صدايش کرد، او تنها خريداري است که اجناس شکسته را بهتر ميخرد.
جبهه مقاومت اسلامي
95/12/18
+
[تلگرام]
بـه سلامتـيه
پـدر و مادري کـه هميـشه
سخـتتـرين ها را داشـتند
کـه مــا بـهتـرينـها را داشتـه بـاشيـم...
جبهه مقاومت اسلامي
95/12/18
+
[تلگرام]
مادربزرگم سر نماز بود تلفن زنگ خورد، ورداشت گفت سر نمازم و قطع كرد، دوباره ادامه داد خوندن
جبرءيل هنو داره خودشو ميزنه
ميکاعيل و اسرافيل دارن دلداريش ميدن
+
[تلگرام]
يادتون به غروبفرودين بيوفته
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
يعني بدتر ازاين روزنداريم
خواستم يادآوري کنم يکم حال واحوالتون عوض بشه
+
[تلگرام]
از مديرعامل رولز رويس پرسيدند چرا تبليغ شما در تلويزيون پخش نميشود؟
جواب داد چون کساني که رولزرويس ميخرند وقت تماشاي تلويزيون ندارند!
از مديرعامل سايپا هم پرسيدند چرا تبليغ شما در تلويزيون پخش نميشود؟
جواب داد چون کساني که پرايد ميخرند ديگر به خانه و تلويزيون نميرسند!
+
[تلگرام]
به اين ميگن زن
.
.
.
شوهره شب دير مياد خونه ...
زنش داد و بيداد ميکنه ميگه اگه دو روز منو نبيني چه حسي بهت دست ميده...؟
شوهر با خوشحالي ميگه خيلي عالي ميشه...
يه روز گذشت شوهره زنشو نديد!!!
دوروز گذشت شوهره زنشو نديد!!!
سه روز گذشت شوهر بازم زنشو نديد!!!
روز چهارم ورم چشم شوهره يکم خوابيد تونست از گوشه چشم زنشو ببينه!!!
+
[تلگرام]
جملهي طلايي که باعث شد اين قدرت رو پيدا کنم فردا خودم رو از تختخواب بکشم بيرون اين بود:
«طاقت بيار، يه هفته ديگه مونده فقط!»