پيامهاي ارسالي
كيوان گيتي نژاد و
102/8/10
عشقستان اسماعيل
گفت گر چاره هجران طلبي باش صبور / چاره صبر است ولي کاش ميسر مي بود...فراتر از کتاب تست اين بيت سوال کنکور بود و بعد 27 سال هنوز تکرار ميکنمش
رود تنها نيست
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} @};-
||عليرضا خان||
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} زيبا
كيوان گيتي نژاد و
کنکور براي کسي که به آينده اميدواره شعر خوندنش براي کسي خوبه که کسي دلش رو جويا ست براي ما کفتار شايد سراغي بگيره که مثل منجنيق و انبردست را تداعي مي کنه پس براي ما نيست
كيوان گيتي نژاد و
102/8/10
+
[تلگرام]
خارخاسَکيسم و سلاطين اقتصاد ايران
محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
پدر عزيزم قريب سي سال پيش حدود يک هکتار سيبزميني در زمينهاي پدرياش کاشته بود که سراسر آنرا خارخاسک گرفته بود. گياه خارخاسک – که در منطقه فراهان اراک آنرا پِيکُل مينامند - عليرغم اينکه گياه دارويي مفيدي است، ولي براي سيبزميني آفت جدي است. شاخههاي پِيکُل به سرعت روي زمين دراز ميشوند (اصطلاحاً دستک ميزنند) و عرصه را بر گياهان کشتشده تنگ ميکنند. خارهاي مخوف و قدرتمندي هم دارد که گاه از زيره کفش هم عبور کرده و مزرعهدار را آزار ميدهند. موقع برداشت محصول با دست هم آزاردهندهاند.
من در آن سنين نوجواني، عاشق گذران تابستان در روستا بودم و وجين کردن پيکلها بهانه خوبي براي ماندن در مصلحآباد بود. صبح ميرفتم سر زمين، شُلکاري و تفريحي، دو سه ساعتي پيکلها را با بيل ميزدم و روي هم پشته ميکردم.
چند روز طول ميکشيد تا به ته زمين برسم. پِيکلها را ميزدم، نوبت آب زمين رسيده بود. آب ميگرفتيم، زمين گل ميشد و چند روزي نميشد پا در زمين گذاشت. زمين که خشک ميشد، دوباره پيکلها سرتاسر زمين روييده بودند. روز از نو، روزي از نو. بهانه خوبي براي تفريح، گرفتن ژست کار کردن و گذراندن تابستان بود.
يک مقايسه
اين خاطره به چه کار ميآيد؟ ايران سرزمين سلاطين شده است. سلطان شکر، سلطان سکه، سلطان مرکبات و اخيراً سلطان خودرو نامهايي است که بيشتر شنيدهايم. سلاطين ديگري هم شايد باشند که هنوز آشکار نشدهاند. داستان اين سلاطين درست عين همان پيکلها (خارخاسکهاي) مزرعه سيبزميني پدرم شده است. سلطاني اعدام ميشود و مدتي بعد سلطاني ديگر ميرويد. چند شباهت بين دو داستان هست.
يک. پيکل مفيد است اگر در زمين کشت گياهان دارويي برويد. سلاطين هم آدمهاي ريسکپذيري هستند که براي فعاليت اقتصادي کارآفرينانه پرريسک مفيدند، اما اين ريسکپذيريشان در زمين اقتصاد مستعد فساد ايران و انباشته از توزيع رانتهاي غيرمولد، بلاي جان جامعه، اقتصاد و در نهايت خودشان ميشود.
دو. پيکلها خارهاي محکم آزاردهندهاي دارند که به پاي مزرعهدار ميروند و گياهانش را نابود ميکنند. سلاطين هم همين گونهاند، انسان خاردارند، خارشان به چشم اقتصاد، جامعه و مشروعيت حکومت ميرود.
سه. زمين مستعد رويش پيکل را هر قدر وجين کنيد، با اولين آب، دوباره ميرويند و نشو و نما ميکنند. سلاطين هم اين گونهاند. يکي را اعدام ميکنند، با بالا زدن اولين بحران بعدي در اقتصاد – ناشي از عود کردنهاي دورهاي مشکلات ساختاري، عين آب دادنهاي دورهاي به زمين – سلاطين رشد ميکنند.
چهار. حکمران و قوه قضائيه عين زارع بيل به دست، برخي سلاطين را وجين ميکند (احتمالاً فقط برخي)، اما اعدام يکي تمام نشده، ديگر سلاطين روييدهاند.
من يک تابستان پيکل وجين کردم و هيچ وقت از نپرسيدم مزرعههاي ديگر چرا اينقدر پيکل ندارند. البته نوجوان بودم و پيکل بهانه خوبي براي ماندن در روستا و اداي کار کردن درآوردن بود.
سياستگذار هم ظاهراً از خودش نميپرسد چرا سلاطين در آلمان، کره جنوبي، ژاپن و ... رشد نميکنند؟ ممالکي که اصلاً مجازات اعدام در آنها وجود ندارد، چگونه بيسلطان شدهاند؟ زمين اقتصاد مملکت ما چيست که سلطان بار ميآورد؟ آيا دانش سلطانزدايي در جهان وجود دارد؟ اين دانش همان علم اقتصاد يا علوم حکمراني متداول در عالم نيست؟
حکمرانان از خودشان نميپرسند ما انقلاب کرديم تا سلطان نداشته باشيم، پس چرا سلاطين داريم؟ عباراتي مثل «اين سلاطين محصول نگاه ليبرالي، غربگراي، اشرافزده ... (صداي بوق) ... است» را بارها شنيدهايم، اما اين سلاطين در مهد ليبراليسم اقتصادي و خود غرب و کانونهاي ثروت و قدرت جهاني به شکل سلاطين وطني وجود ندارند. فکر نميکنيد مشکل چيزي ديگري است؟
من نوجواني بودم از سر تفريح و وقتگذراني تابستاني در روستا، کل وقتم را هم که پيکل وجين ميکردم به جايي بر نميخورد، چهار تن سيبزميني مزرعه پدر هم سه تن ميشد، خيلي اهميت نداشت. کار حکومت اما اين نيست که دائم سلطان پيدا کند. اعدام کردن آدمهاي ريسکپذيري که ميتوانستهاند احتمالاً کارآفرين خوبي هم باشند خوب نيست.
شيوه فعلي مقابله با «سلطان»ها را ميتوان «خارخاسکيسم» يا «پِيکُليسم» ناميد. سلطانخيزي پيآمد ناگزير پِيکُليسم است و به قياس راهها به سوي خدا که به عدد خلقالله است، به عدد کالاهاي مهم هم سلطان از خارخاسکيسم و پيکليسم برميخيزد. لاجرم، پيکل وجين کردن من براي پدرم فايده نداشت، اعدام سلاطين هم براي فاطي تنبون نميشود. اين حکمراني اقتصادي هر چه نيست، پيکليستي هست.
@organizationalbehavior
انديشه نگار
99/4/9
+
[تلگرام]
چگونه مقامات و مديران را سر کار بگذاريم؟
محمد فاضلي – عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي
اغلب مقامات و مديران جلسه دوست دارند، گونه جلسهگريز آنها کمتر رؤيت شده است. جلسه را از آن جهت دوست دارند که نظام اداري ظرفيت کارشناسي و رويههاي مولّد مسئوليتپذيري ندارد و مديران پاييندست اغلب تصميم نميگيرند و تصميمسازي نميکنند، و تصميمگيري به عهده مقامات و مديران ارشد گذاشته ميشود. آنها هم اغلب براي شناخت وضعيت و تقسيم کردن بار مسئوليت تصميم بر شانههاي تعدادي زيادتر، ترجيح ميدهند جلسه تشکيل دهند.
اغلب تعدادي «جلّاس گردگو» يعني کساني که بسيار جلسه ميروند و آنقدر بيخاصيت و گرد حرف ميزنند که هيچ خطري متوجهشان نشود، در جلسه حاضر ميشوند. اسلايد خوراک هميشگي اين گونه جلسات است. شما اغلب احتياج داريد اسلايدهايي ارائه کنيد که نشان دهد کار کردهايد، اما دست آخر گرهي هم از کار باز نکنند. اسلايدي که منجر به تصميم شود، مسئوليت دارد و دردسر درست ميکند. شما ميتوانيد براي ارائه اسلايدها راهبرد زير را اجرا کنيد.
1 حداقل دو برابر تعداد دقايق زمان جلسه اسلايد تهيه کنيد. براي جلسهاي يک ساعتي، تا اسلايد آماده کنيد.
2 اسلايدها را شلوغ تهيه کنيد. انبوهي از اعداد و ارقام، متن، شکل و نمودار را داخل هر اسلايد بچپانيد.
3 ده بيست اسلايد اول را به کليات، مقدمه و تاريخچه اختصاص دهيد.
4 در هر اسلايد يک نکته مبهم و مناقشهبرانگيز که وقت جلسه را بگيرد قرار دهيد.
5 هنگام ارائه اسلايدها، آنها را روي پرده نمايش داده و سرتان را زير بيندازيد و عيناً از روي هر اسلايد بخوانيد. اگر پرسيدند اين اسلايد چه چيزي را نشان ميدهد، دوباره همان مطالب را اين بار با طول و تفصيل بيشتر ارائه کنيد.
6 اسلايدها را رفت و برگشتي طراحي کنيد، به گونهاي که دائم لازم باشد به اسلايدهاي قبلي برگرديد و دائم روي اسلايدها پيشروي و پسروي کنيد.
7 متن و جدول اسلايدها را به رنگهاي مختلف آرايش کنيد تا مخاطب محو تماشا شده و سرگيجه بگيرد.
8 اگر اعتراض شد که چرا به اصل حرف و اسلايدهاي اصلي نميرسيد، بگوييد لازم است تاريخچه بحث براي همه روشن شود.
اين هشت راهبرد را که بهکار بگيريد، به احتمال قوي هيچ وقت هيچ جلسهاي به انتهاي اسلايدهاي شما نميرسد. هر بار وارد ميشويد و اسلايدها را از نو ارائه ميدهيد. هميشه اسلايدها نيمهکاره ميمانند و مقام و مدير مجبور است خودش تصميم بگيرد، مسئوليت بپذيرد و شما کارتان را درست انجام دادهايد.
اگر مقام يا مدير هستيد
سر کار نرويد، هيچ موضوع مهمي نيست که نشود در حداکثر تا اسلايد خوب طراحيشده ارائه کرد.
پيش از ارائه اسلايدها، گزارش مکتوبي را که اسلايدها از آن استخراج شدهاند تحويل بگيريد. اجازه ندهيد اسلايدي ارائه شود که مبتني بر گزارش مکتوب نباشد. بدترين گزارش، همان نسخه چاپ شده اسلايدهاست. کلاه سرتان نرود.
اگر کارشناسان و مديران شما دهها اسلايد به جلسه آوردهاند، همهشان را به انضمام اسلايدها از جلسه بيرون کنيد، آمدهاند شما را سر کار بگذارند.
کارشناس يا مديري که اسلايدهايش پر از اعداد و ارقام و متن است، بالاخص اعداد و ارقامي که به هيچ کاري نميآيند، توبيخ کنيد، اصلاً با کفش بزنيد.
تهيهکننده هر مجموعه اسلايدي را که حاوي اطلاعات منجر به تصميم نيست، توبيخ کنيد، او را هم با کفش بزنيد.
ارائهدهندهاي را که سرش را زير مياندازد و در حالي که خودتان سواد داريد تا از روي اسلايدها بخوانيد، از روي متن اسلايدها ميخواند و حضورش هيچ ارزش افزودهاي ندارد، بيرون کنيد و ديگر به هيچ جلسهاي راه ندهيد.
اگر اسلايدهاي تکراري با رنگ و لعاب متفاوت را هر بار در جلسات ميبينيد، ترديد نکنيد که تهيهکننده را توبيخ کنيد.
سخن آخر
ارائه اسلايد بايد ابزاري براي نمايش بهتر، صراحت بيشتر و استفاده مناسب از ابزارهاي تصويري به منظور ارائه اطلاعات خلاصه و دقيق، اجماعسازي و نزديکتر کردن مدير به حذف برخي گزينههاي سياستي و اخذ تصميم درست باشد. اگر بعد از مشاهده شماري اسلايد، گيجتر و گنگتر از گذشته شدهايد، بدانيد #دزدان_زمان وقت شما را دزديدهاند و سر کارتان گذاشتهاند.
کارشناس و مديري که نتواند اسلايد خوب تهيه کند، شايسته جايگاهش نيست، و مدير و مقامي که اجازه دهد اسلايدهاي بد ارائه شوند ...
@organizationalbehavior
شاخه ي عشق
99/2/28
+
سلام دوستان به دليل مشغله زياد ممکنه تا مدتي نباشم. خدا نگهدار همتون باشه و روزگارتون بخير و شادي
شاخه ي عشق
99/2/23
+
[تلگرام]
به دنبال نوابيغ!
امير ناظمي
تيپشناسي نوابيغ
نوابيغ اصطلاحي طنزآميز است که اشاره به بيغهايي دارد که احساس خودنابغهپنداري دارند. آنها کساني هستند که مدعي حل مسئلههاي غيرممکن يا بسيار دشوار ميشوند. نوابيغ همان کساني هستند که قوانين مسلم فيزيک و رياضي را نقض ميکنند.
نخستين بار اين واژه را «عفت چهرهگشا» و «عبادالله محموديان» از اعضاء هيات علمي دانشگاه شريف، در خبرنامه انجمن رياضي ايران (شماره ) در بهار از اصطلاح «نوابيغ» استفاده کردند. نوابيغ البته به دليل تعددشان خيلي زود تبديل به واژهاي شناختهشده در سطح پژوهشگران شد.
نويسندگان مقاله «نوابيغ»، در آن زمان دسته از نوابيغ را شناسايي کردند، هرچند امروز ما با دستههاي جديدي از آنها نيز آشنا شدهايم! آن دسته عبارت بودند از:
1کساني که سعي ميکنند ناممکنها را ممکن سازند: مثلا کساني که سعي در حل مسائلي چون تثليث زاويه دارند يا تلاش ميکنند موتور بدون سوخت بسازند. به عبارتي آنها مدعي موضوعي هستند که از نظر علمي امکانناپذير است!
2مدعيان حل مسئلههاي حلنشده معروف: مثلا کشف فرمولي براي توليد تمامي اعداد اول، آن هم با روشهاي ابتدايي.
3بنيانگذاران نظريههاي بياساس: اين افراد مدعي بنيانگذاري نظريههاي بيپايهاي هستند که البته از نظر خودشان بسيار مهم است! به نحوي که حتي جهان را متحول ميکند. مثلا کساني که نظريه نامرئيکردن اجسام هستند (صرفنظر از اينکه غيرممکن است (دسته) اما نظريهاي بياساس هم هست!)
4رد کنندگان اصول اثبات شده: افرادي که تلاش ميکنند اصول اثبات شده رياضي و فيزيک را نقض کنند. مانند ادعاي درست نبودن قانون اول ترموديناميک!
پيامدهاي نوابيغ
در مقاله نوابيغ به خوبي به يکي از ويژگيهاي اصلي نوابيغ اشاره شده است: «آنها براي ثبت تئوري خود سراغ مقامات و مسئولين رده بالاي کشوري ميروند و حتي ممکن است به بالاترين مقام کشور نيز رجوع کنند»!
نويسندگان مقاله ادامه دادهاند: «نوابيغ ممکن است هر کدام به تنهائي به مراجع زيادي رجوع کنند که با اين عمل با توجه به نامههاي مختلف موجب اتلاف وقت بزرگي ميشوند. مثلاً موردي به نام آقاي X مقاله خود را به مرجع مختلف فرستاده بود که به قول خود چون از نوشتن همه آنها عاجز بود به ناچار به دستگاه کپي متوسل شده بود! اين آدمها از رجوع به مقامات و مسئولين خسته نميشوند و اگر در برخورد با اين آدم ها دقت نکنيم ممکن است دچار يک دردسر اساسي شويم. مثلاً يکي از اساتيد دانشگاه در جواب يکي از همين نوابيغ مقالهاي را برايش فرستاده بود که به خاطر اين کار آن شخص ايشان را به دادگاه کشاند»!
نوابيغ آنقدر در ميان دستگاههاي دولتي چرخ ميزنند تا از سر بداقبالي و ناآگاهي مسوول آن نهاد و شانس نوابيغ، بدترين اتفاق اجتماعي روي ميدهد: اعتماد آن نهاد به نوابيغ!
در اين لحظه نوابيغ ميتوانند يکتنه همه چيز را نابود کنند:
1سرمايه ملي: نوابيغ براي اجراي طرحهاي خود از منابع عمومي استفاده ميکنند، استفادهاي که مشخصا به هيچ نتيجهاي نميرسد!
2تخريب اعتماد عمومي: نوابيغ با ادعايي که دروغ بودناش مشخص ميشود، اعتماد عمومي را سلاخي ميکنند. آنها با شکستي که در ادعاي خود ميخورند، تنها خود را قرباني نميکنند، بلکه اعتماد عمومي به توانستن را نابود ميکنند.
3خداحافظ نوآوري: پشتيبانان نوابيغ روزي متوجه دام ادعاي دروغ ميشوند، و از آن پس ديگر به سراغ هيچ امر نويي نخواهد نرفت!
توصيه راهبردي
در مقاله نوابيغ، به خوبي به ما هشدار ميدهند که مواجهه با نوابيغ هم سخت و هم در اغلب اوقات منجر به شکست ما ميشود؛ چرا که آنان به مانند يک بيمار توهمانگارانه ديگران را نفي ميکنند تا در تصويري که ميسازند، خودشان نابغهاي جلوه کنند که درگير تنگنظري و عدم درک آدميان شدهاند.
نوابيغ حتي شما و سازمان شما را تهديد ميکنند و ادامه ادعايشان آن است که اين اختراع يا کشف را به ديگران واگذار خواهند کرد و آن روزي را براي شما تصوير ميکنند که شما متهم به فراري دادن سرمايهاي ملي شدهايد.
در مقاله، به دسته از مخاطبين اشاره ميشود: «دسته سوم، دفاتر مقامات و مسئولين مملکتي است که تصور ميکنيم در موارد بسياري تشخيص اين عده از نوابيغ برايشان کاري دشوار است... لذا به دفتر مقامات پيشنهاد ميکنيم اگر بررسي اين ادعاها برايشان مهم است، از تعدادي از کارشناسان دعوت کنند که به رسيدگي آنها بپردازند. انجمنهاي علمي ميتوانند معرف اين کارشناسها باشند.»
آنها سال پيش خطر شکلگيري نوابيغپروري را هشدار دادند. مقاماتي که ادعاهاي بزرگ را دوست دارند و البته متخصص آن حوزه نيستند؛ نخستين قربانيياناند! مبارزه با دروغ بزرگ نياز به يک برخورد بزرگ هم دارد؛ وگرنه ما با سازمانهاي نوابيغپروري روبهرو خواهيم شد که به مخالفيناش برچسب غربزده ميزند!
Miss fatima
99/2/20
+
[تلگرام]
# *آموزش_پختن_شوهر* :
شوهر را در ديگي از محبت و توجه قرار بده (شعله را کم کن)
روي آن عشق و مهرباني ميريزين (مواظب باشين سرريز نشود!)
با کمي لبخند طعم دارش کنين (کم باشه تا فکر نکنه خل شدين..!)
مواد را با قاشقي از اعصاب فولادين آرام هم بزنين (بايد تحمل کنين تا قوام بده!!)
با دري از اعتماد آنرا محکم کنين (تا جا بيفتاد)
افزودن 5 ادويه را فراموش نکنين: (بحث نکن. دعوا نکن. غر نزن. چشم و هم چشمي نکن. بد فاميلشو نگو!)
در نهايت اگه ديدي درست نشد، محکم درشو ببند،
شعله رو زياد کن. بذار ته بگيره بسوزه...
راحت شي از دستش....
والااااا....
صبر و تحمل تا چقدر...
#لبخند_حلال
#طنزوشوخي_همسرانه
#جدي_نگيريد
@hamsardarl
رقيه کنيز بي بي زهرا
99/2/16
+
[تلگرام]
آنچه کمونيسم به ما القا کرده بود، دقيقا همان سکون و بيحرکتي بود، اين بيآيندگي، بيرويايي، ناتواني از تصور زندگي به شکلي ديگر. تقريبا امکان نداشت بتواني به خود دلگرمي بدهي که اين دوراني گذراست، خواهد گذشت، بايد بگذرد. برعکس، ياد گرفته بوديم فکر کنيم هر کاري هم که بکنيم، وضع هميشه همانجور ميماند. نميتوانيم تغييرش بدهيم. به نظر ميرسيد گويي آن سيستم قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره ميکند. به نظر ميرسيد کمونيسم ابدي است، ما به زندگي در آن محکوم شدهايم، خواهيم مرد و فروپاشي آن را نخواهيم ديد.
# کمونيسم رفت ما مانديم و حتي خنديديم
اسلاونکا دراکوليچ
@Noandishaan_Book
All out of love
99/2/13
+
[تلگرام]
چرا ما راحت تحريم ميشويم؟
دکتر محمود سريعالقلم
چرا ايران به راحتي مورد هدف قرار ميگيرد؟ چرا هر نسبتي دادن به ايران تقريباً مجاني است؟ چرا پيوسته ما را متهم ميکنند؟ چرا بيشتر وقت سخنگوي وزارت خارجه صرف رد اتهام است تا تبيين سياست خارجي کشور؟ چرا از جيبوتي گرفته تا همسايگان بزرگ و قدرتهاي جهاني ما را نفي ميکنند؟ چرا تقريباً همه اعضاي سازمان کنفرانس اسلامي عليه ايران رأي دادند؟
از منظر علم روابط بين الملل، پاسخ به اين پرسشها بسيار ساده و روشن هستند. اما قبل از طرح پاسخ به اين نکته توجه فرماييد: با سرمايهگذاري و همکاري بينالمللي که عربستان طي سال گذشته انجام داده به مهمترين بازيگر انرژي چه در قالب اوپک و غير اوپک تبديل شدهاست.
ميليون کارگر خارجي با درآمدي حدود ميليارد دلار در اين کشور کار ميکنند. حدود نفر متخصص عرب و غير عرب در بهداشت، صنعت، آموزش و غيره از دولت عربستان حقوق معادل پنج ميليارد دلار دريافت ميکنند. اروپا در تحريم روسيه بعد از الحاق کريمه، بسيار ملايم تر از آمريکا رفتار کرد. چون اتحاديه اروپا، حدود نيم تريليون دلار با روسيه تجارت ميکند.
تجارت آمريکا با روسيه حدود ميليارد دلار است که در مقياس جهاني بسيار ناچيز است و بنابراين، تحريم روسيه بسيار آسان و کمهزينه بود. آمريکا با چين بسيار محتاطانه عمل ميکند چون نيم تريليون دلار با آن کشور تبادل دارد. چينيها بقدري آرام و پيچيده عمل ميکنند که غربيها به طور دقيق از قدرت مالي و نظامي آنها، اطلاعات دقيقي ندارند و بيشتر حدس ميزنند.
در نهايت آمريکا در قبال مکزيک کوتاه خواهد آمد چون بدون نيروي کار مکزيک، بخش کشاورزي و خدمات در آمريکا دچار اختلال جدي ميشود. اروپاييها به شدت يکديگر را رعايت ميکنند چون درصد تجارت آنها در ميان اعضاي اتحاديه اروپاست. همه به آلمان احترام ميگذارند چون مازاد تجاري آن در سال ، رتبه اول جهاني را آورد: ميليارد دلار.
نيم ميليون مهندس چيني فقط در آفريقا، مشغول توليد و ساخت عمراني هستند. يک شرکت مسافري هوايي رتبه سوم هندي، اخيراً هواپيماي ايرباس سفارش داد. سالانه حدود ميليون نفر خارجي از راه ورودي، به آمريکا سفر ميکنند. نفر افسر مسلمان در اداره پليس شهر نيويورک کار ميکنند. پنج ميليون انگليسي در اسپانيا ويلا دارند. در سال حدود ميليون نفر خارجي از دوبي بازديد ميکنند. شش ميليون هندي در کشورهاي عربي حوزه خليج فارس کار ميکنند. و هزاران آمار ديگر در تبادلات و ارتباطات متقابل ميان کشورها.
مقايسه کنيد اين واقعيات جهاني را با هيجان و خند افراد اجرايي در راهروي هواپيماي ايرباس که به ايران تحويل داده شده بود. حقيقت اين است که ايران يک کشور صرفاً وارد کنندهاست. استقبال اروپاييها از برجام به خاطر فروش کالا و خدمات است. آمريکا به ايران نيازي ندارد اما به عربستان، ترکيه و مصر نياز دارد. بخش اعظم احترامي که يک کشور به کشوري ديگر ميگذارد به خاطر نياز است و نه اخلاق. روابط بين الملل در سه واژه خلاصه مي شود (به ترتيب): نياز،ترس و بنابراين احترام.
چرا هر حرفي و اتهامي به ايران روا داشتن بدون هزينه است؟ افرادي هستند حتي نميتوانند بگويند که ايران کجاي کر زمين است اما هرچه ميخواهند نسبت ميدهند. چرا؟ چون بود و نبود ايران براي آنها اهميت ندارد. کدام کشور و صنعت و شرکت به ما نيازمند است؟ کدام کشور از ما ميترسد؟ اصل اجتناب ناپذيري (Indispensability) به اين معناست.
هنديها براي آنکه توازني در روابط با همسايه چيني خود ايجاد کنند، تبادلات وسيع و عميق عمراني و خدماتي با ژاپن برقرار کردهاند. عربستان ميليارد دلار در روسيه سرمايهگذاري کرده تا سياستهاي مسکو را تعديل کند.
وقتي کشوري بخصوص همسايگان را به خود وابسته کند به طور طبيعي مانع از رفتار و گفتار خصمانه آنها ميشود. نفت و گاز و محصولات پتروشيمي ما به وفور در بازارهاي بينالمللي قابل يافت است. محصولات کشاورزي ايران، رقباي خارجي نيز دارد ضمن اينکه فرش هندي، ترکيهاي و چيني، خريداران متوسط را راضي کردهاست.
بنابراين، استراتژي ما براي آنکه حداقل تعدادي از کشورها را به خود نيازمند نماييم چيست؟ دستگاه ديپلماسي به معناي علمي و کاربردي مفهوم، استراتژي سياست خارجي نداشته است زيرا سياست خارجي = ملاقات، جلسه و سفر. سياست خارجي = اعلام مواضع، رد اتهام و دفاع از خود. سياست خارجي = موعظه و دعوت به مراعات کردن و انسان خوب بودن. کدام انديشههاي اقتصادي، فني و سياسي، ارتباطات خارجي کشور را تئوريزه کرده است؟
رقيه کنيز بي بي زهرا
99/2/12
به نظر من ما بايد اتحاد داشته باشيم مثل ژاپني ها کم مصرف و پرکار و سودمند باشيم من خودم اصراف نميکنم ما مصرف کننده ايم مصرفيم اصراف کاريم ميليون هاسال دايناسورها فسيل شدن حالا انقدر اصراف ميکنيم هم مصرف کننده ايم هم اصراف کار خاويار ما و بسياري چيزهاي،ما. فروخته ميشه به کجا احتمالا اروپا چي مياد امثال کاپوچينو
آشغال به خورد ما ميدن ماخرپينوکيو شديم بايد آدم بشيم درشهر بازي خرپينوکيوييم اصلا ژاپن اينطور نيست بقيه کشورها استعمارگرن نياز و احتياج و ترس،درسته درضمن آمريکا به نظر،من يک استعمارگره که عربستان مستعمرشه حالا ببينيد کي عربستان فروميپاشه آمريکا که مرگ برش به دنبال پستان براي دوشيدن و کوهان براي نشستن و بارکشيه به دنبال ضبحه آمريکا گرگيه که اگرنکشي ميکشه
+
[تلگرام]
اگر از قرنطينه با يک دستاورد جديد، يعني
يک مهارت جديد،
يک کار جانبي،
يا يک دانش جديد
خارج نشويد
فقط زمان را از دست ندادهايد
بلکه در نظم و برنامه ريزي (ديسيپلين) باخته ايد.
@management_technique
رقيه کنيز بي بي زهرا
99/2/12