پيام
+
[تلگرام]
خمّ غزل
آنکه از سيماي گلگونش نقاب انداخته
شاعران را جملگي در پيچ و تاب انداخته
ساقي ميخانه احساس در خمّ غزل
از نگاه مست او گويي شراب انداخته
بسکه آرام و خرامان مي رود در پيش خلق
گردش چرخ زمان را از شتاب انداخته
طاقت از کف داده ام ايدوستان،چون دلبرم
وعده ي ديدار در روز حساب انداخته
هر که باشد نا اميد، انگار با دستان خود
کشتي اقبال خوش را در سراب انداخته
قصّه ي ما را کسي هرگز نخواهد نقل کرد
نام ما را داستان گو از کتاب انداخته
واسعت را بيشتر درياب اي يارا ،چو او
بار خود را دور ازين شهر خراب انداخته
#سيد_علي_کهنگي شهريور1399
@sayedalikahangi
انديشه نگار
99/6/21