شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

+ و چشمان تو آيا سوره‌اي از اين کتاب هستي زيبا،
تلاوت کرده با تدبير؟
تو از خورشيد پرسيدي، چرا
بي‌منت و با مهر مي‌تابد؟
تو رمز عاشقي، از بال پروانه، ميان شعله‌هاي شمع، پرسيدي؟
تو آيا در شبي، با کرم شب‌تابي سخن گفتي
از او پرسيده‌اي راز هدايت، در شبي تاريک؟...
+ آهسته مي آيم ... بي سر و صدا مي نشينم. باور نكن . براي "بادكنك تو" اين يعني آرامش قبل از تكه تكه شدن ...
+ گاهي فقط تصور اين كه خدا چه مي كشد از دست ما ... خسته ام مي كند ...از همه آدم ها!
+ من از عشق بارون به دريا زدم ...
+ ما تصميم داريم
قربه الي الله!!
"را"ي "راه" شيري را هم برداريم
تا "ها"يش را بكنيم توي دست هايمان
و گرم شويم ...
و ديگر هيچ "راهي" باقي نمي ماند
تا بخواهيم با "ستاره ها" ، پيدايش كنيم
و در شهر غريب ِ جمله هايي
كه نشاني از مفعول
يا همان معلول علت عشق ندارند
گمراه خواهيم شد
+ "را"ي مرگ را گرفتيم
و آن چه ماند را
در خود تكرار كرديم
تا بشود مگ مگ
و چشم هاي كودكانمان را
بسپاريم به آن
و دمي بياساييم
دور از مرگ...
+ "را"ي اسير را اگر بگيريم
ديگر فقط
زير گذر مي شود پيدايش كرد
و ديگر هم خانواده ي اسارت نيست
تا هواي مبارزه اش براي آزادي
نفس هايمان را بگيرد
***
+ بي راه...
"را"ي هر مفعولي را اگر برداريم
مخصوصا اگر معلول باشد
ديگرصدايش به فعلمان نمي رسد
بوي لرزان رگ دست هايش
وجدان دست هايمان را آزار نمي دهد
و ديگر ردپايي باقي نمي ماند
از اثر فعلمان بر مفعول
...ادامه دارد ....
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top