پيام
كيوان گيتي نژاد و
102/4/31
كيوان گيتي نژاد و
ترس از ايران يعني ترس از وجدان بيدار و دلهاي خسته يار خراساني خويش باز بيا اي وعده ديدار به تمناي دل بيمار من اي کجاست اينهمه لطف و کرم بي مقدار بر آستين زمان هجرت ماه و زمين اي که بر من سوا فکنده و رحمت گزيده اي بر دار دل گم گشته من خموش که ديگر فصل هجرت به پايان صحرا در انتظار موعود سفر کرده خويش جاي محنت ورزيدن است و درانداختن شراب الست بر دامن خاک کجايي تا نيايي