شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مردي از اينکه زنش به گربه خانه بيشتر از او توجه ميکرد ناراحت بود، يک روز گربه را برد و چندتا خيابان آنطرف تر ول کرد
ولي تا رسيد به خانه، ديد گربه زود تر از اون برگشته خونه، اين کار چندين دفعه تکرار شد و مرد حسابي کلافه شده بود. بالاخره يک روز گربه را با ماشين گرداند، از چندين پل و رودخانه پارک و غيره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه اي پرت و دورافتاده ول کرد. آن شب مرد به خانه بر نگشت آخرشب زنگ زد
و به زنش گفت: اون گربه سمج خونه هست؟ زنش گفت: آره مرد گفت: گوشي رو بده بهش، من گم شدم!!
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top