پيام
+
دوري ات ساخته زير و زبرم
زان غروبي که برفتي ز برم
آمدم تا به سر کوچه ي تو
بر حذر داشت رقيب، از «گذرم»
مهترانند همه بر در تو
در سر کوي تو من کاه پرم
صف عشاق حصاري به درت
من به پشت سر ديوار و درم
تيغ و تيرآيد اگر از لب بام
سينه اي چون سپرو بي سپرم
گفت ديوار تو سر مي شکند
چه شود گر شکند فرق سرم
من که عمرم همه در پاي تو رفت
زخم سر هيچ بود در نظرم
محسن ع پ زنجان
93/2/3
محسن ع پ زنجان
***
چشم من ماند به دنبال قدت
زان غروبي که تو رفتي پسرم!
دلم از تنگي زندان نگرفت
ولي ازتنگه ي زنجان پکرم