شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام‌هاي ارسالي

+ [تلگرام] اي دل اميد مي شکفدصبر کن کمي
بختي سفيد مي شکفد صبر کن کمي
دست قنوت شاخه اگر خشک هم شود
برگي جديد مي شکفد صبر کن کمي
ليلا اگر به قصه ي تنهايي اش رسيد
از خاک بيد مي شکفد صبر کن کمي
روزي که مرزهاي دلت را شکسته اند
صدها شهيد مي شکفدصبر کن کمي
سي شب اگر نقاب به ابروي ماه بود
آخر که عيد مي شکفدصبر کن کمي
اسماعيل خليفه
+ [تلگرام] هواي توست، اگر حرف‌هاست پشت سرم
بگو هواي تو را با خودم کجا ببرم
صداي گريه بلند است از تمام شبم
ولي چه فايده از اشک‌هاي بي‌اثرم
مچاله مي‌شوم از بغض و غم در آيينه
به چهره‌ي نگران خودم که مي‌نگرم
هزار پرسش بي پاسخ از دلم برخاست
که اين شکسته منم، يا که پيريِ پدرم
سپس به راه مي‌افتم، قدم زنان در شهر
به جز هواي تو چيزي نمانده دور و ‌برم
اگرچه در دل تنگم نشسته‌اي؛ اما
گذشت خصلت مرد است، از تو مي‌گذرم . .
اسماعيل خليفه
ادامه...
+ [تلگرام] ياد تو..
باز هم ياد تو ما را يک سحر بيدار کرد
کاش ميشد با خيال روي تو افطار کرد
روزه تنها چاره ي صبر است در اوج خيال
حيف اين ايوب را چشم شما بيمار کرد
حال مانده يک نفر تنها ميان يک اتاق
عکسهاي رفتنت را قاب بر ديوار کرد
چشم ميدوزم به در تصوير در مفهوم نيست
گريه هاي بعد تو چشمان من را تار کرد
کور بايد شد که تصوير خيالت کافي است
هر که يعقوب است با پيراهنت ديدار کرد
اسماعيل خليفه
سلام.ايشون از دوست هاي من هستند که تو بلاگفا وبلاگ داشتن و الان تو پارسي هم وبلاگ دارن.
سلام... خيلي هم خوب... خوش آمدند
همه 5 نظر
@در انتظار آفتاب سلام.لطف داريد.
@انديشه نگار تشکر
+ [تلگرام] س
+ [تلگرام] به نام خدا
خيال آمدن تو نفس نفس بودست
چرا که قطره صميمانه عاشق رودست
تو هر شب از هيجان خيال من رد شو
که سايه در پس آوار سنگ آسودست
کجاست دست بگيرد کسي ز مردي که
براي خاستنش مي دهد به زانو دست
چقدر پير شدم در مسير رفتن تو
غبار معتکف خانه هاي فرسودست
چنان غبار ِ عبورت نشسته در سينه
که چشمه چشمه ي دل تا ابد گل آلود است
نگاه منتظرم مي کشد مرا... برگرد
چنان حباب که از چشم باز نابود است
اسماعيل خليفه ادامه...
سلام عليکم ، با اينکه با شعر و مر سرکاري ندارم ، ولي از آشنايي با شما خوشحال شدم ، ممنون
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top