پيام
+
پسري يه دختري رو
خيلي دوست داشت که توي يه سي دي فروشي کار ميکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هيچي
نگفت. هر روز به اون فروشگاه ميرفت و يک سي دي مي خريد فقط بخاطر صحبت کردن با اون
… بعد از يک ماه پسرک مرد … وقتي دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک
گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد … دخترک ديد که تمامي سي دي ها باز نشده …
دخترک گريه کرد و گريه کرد تا مرد …
ستون فقرات؛كمردرد...
90/7/3
پسر شمالي
ميدوني چرا گريه ميکرد ؟ چون تمام نامه هاي
عاشقانه اش رو توي جعبه سي دي ميگذاشت و به پسرک ميداد.
هلوع♥
آخــــــــــــــــــــي :(
پسر شمالي
سلام بچه ها؟؟؟رشت بارونه؟؟هلوع؟؟
هلوع♥
سلام.. ديروز بارون بود.. امروز نه....... :)
پسر شمالي
ديشب خودم رشت بودم بعد ظهر سيل بود
هلوع♥
آره... بدجوريم سيل بود!! :) شما مگه برا كجايي؟
پسر شمالي
نيرو دريايي تا امام حسين نصف جاده رودخون بود
هلوع♥
بيشتر خيابونا هويجوري بود....... ازشهرداري و گلسار گرفته تا فلسطين و ميدون امام حسين....... :) خيابونا واسه خودشون دريايي بودن......... ديــــــي
ستون فقرات؛كمردرد...
چه متن جالبي.ممنون