شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ روزها وساعات مي آيند، سال 1403 به گام هاي پاياني مي‌رسد، نمي‌دانم ،فروغي وشوري که در من نيست ولي اندوهي در من است، عصياني خاموش، گاه سر در گريبانم، گاه دستي ميگيرم که آن دست به آسمان بلند شود دعايي کند تا اين غم به مدد ايزد کاسته شود، من مسافر کدام قطارم نمي‌دانم، کاش دوباره متولد شوم
قشنگ
مهرباني #
@شاخه ي عشق زيبايي در نگاه شماست
زيبا وعالي، من مسافر کدام قطارم نمي دانم،کاش دوباره متولد شوم،کاش عقربه هاي زمان مي ايستاد ومن اندکي درنگ مي کردم تا قبل از گذشته شدن حال،حالي تازه مي کردم ودرحال مي زيستم،چرا که اين قطاررا ايستايي نيست،فقط بايد ازحال لذت برد به قول خيام چون عاقبت کارجهان نيستي است،انگارکه نيستي چوهستي خوش باش.
مهرباني #
@جوادتبريزي @};سپاس کاش شود که بگوييم شاد باش و سربلند تا غم رود در حصر بند,
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top