شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ امروز مثل هميشه توي ايستگاه اتوبوس منتظر بودم مسئول باجه داشت نماز ميخوند.منتظر موندم كه نمازش تموم بشه ...اما توي همين فاصله اتوبوس اومد و من هم كه بدون بليط مونده بودم سوار نشدم اتوبوس طي چند ثانيه رفت منِ هاج و واج موندم و و دست هاي نوازشگرخورشيد تابستاني... قبول باشه آقاي بليط فروش!!
در کل به نظرم کار درستي نيست که وقتي وظيفه دارن کار مردم را راه بندازن به کارهاي شخصيشون برسن!!!/شما بايد سوار اتوبوس ميشديد!!/به راننده هم ميگفتيد : مگه کوري که داره نماز ميخونه؟؟؟ :))))
ناشناس.
بهتر بود ايشون كارشون را به يكي ديگه محول مي كردن كه هم به عبادتشون برسن هم كار مردم لنگ نمونه.
راننده بيچاره!
چراغ جادو
شعرو دلنوشته هاي من
رتبه 0
0 برگزیده
207 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top