سلام دخترا، سلام پسرا
نبايد حتما يه داستان نويس معروف باشي که بياي اينجا. نبايد حتما يه نويسنده انچناني باشي که بياي اينجا
کافيه زلال باشي
کافيه با جنبه باشي.
کافيه ماجراجو باشي
پيامهاي اتاق
+
آهاي 17 نفري که اومدين اينجا خوب مطلب بنويسي. باور کنيد من هر کي رو نقد کردم يه نويسنده خوب از کار در اومده. تا زنده ام از وجودم استفاده کنيد@};- =)
اميد هستم!
94/3/7
||عليرضا خان||
الان اين شمايي :| بازيگر فرار از زندان نيست !!!
رود تنها نيست
نمي دونم. زندان نرفتم که. قسمت نشده توفيقشم نداشتم:-D
+
*چهل شب ماه پشت ِ آسمان خزيد
خجل زده ز دردهايت فقط تماشا ميچيد
هزاران بار براي زينبت در سکوت جان داد
هر بار که او ياد ِ سرت بر نيزه مي افتاد*/////////////////////////////شعر هم نقد ميکنيد ؟؟؟؟؟؟؟؟
اميد هستم!
94/3/7
+
همه مي خواهند بنويسند ولي هيچ کس نمي داند چه بنويسد !
(اين خيلي مهمه چي نوشتن )
؟
درسته ؟
اميد هستم!
94/3/7
بله. خوب نوشتن اول از همه دقت کردن مي خواد. مثلا تا من ازت انتقاد مي کنم ميگي، قشنگ نبود و اصلا فکر نمي کني هدف من از اينکه با نوشته شما سروکله مي زنم چي هست. نمي خوام خودمو نشون بدم. مي خوام راهتو زودتر پيدا کني و سرگردون نباشي
+
اي بي پناه شده
با توام كه تمام قلبت را باخته اي
دارايت كه چيزي نيست
باتوام كه بازنده اي چون دلت جا مانده جايي ميانه ي بودن و نبودن
مسئله تو هستي نه هيچ چيز ديگر
خدا ما را كفايت ميكند
بگذار انگونه بد باشند كه ميتوانند
ما انگونه ايم كه خدا ميخواهد
و او هست
خدا با ماست از چيزي نميترسم
اميد هستم!
94/3/7
+
نميشود دوستت نداشته باشم که
بزرگي خب
کوچکي من کجا وبزرگي تو کجا
وقتي بزرگي تو براي غير تو جايي نگذاشته
حق با همان رفيقي يست که ميگفت
حتي آنان که جز تو را ميجويند
جز تو را نميجويند
به اسمت خودت نميشود دوستت نداشته باشم
اميد هستم!
94/3/7
+
گوش وارهايت
گوش ميکني؟
حرف ها من را ميشنوي؟
بانو
چه قدر هستي در دل آشوب من
حالت خوب است
روز هاي بدون من خوش مي گذرد؟
اميد هستم!
94/3/7
+
بعد بگيد بنويسيد من اين همه با ذوق نوشتم كسى لايكم نكرد اصلا قهرم ديگه نمينويسم
اميد هستم!
94/3/7
+
پنچره را باز کن بانو
هوا پر از من و توست
من و تو که بدون هيچ ترسي راه ميريم
حالا بگذار همه ما را ببينند
من اين هوا را تنها با تو دوست دارم
بي تو
هيچ چيز اين دنيا را جدي نميگيرم...!!!
اميد هستم!
94/3/7
+
داشتم زندگيمو ميكردم
اومدي حالمو عوض كردي
اين همه راه و اومدي كه بري
كه خرابم كني و برگردي؟
همه چيز خوب بو قبل از تو عشق با من غريبگي ميكرد
يه نفر داشت با خودش
تنها زير اين سقف زندگي ميكرد
اميد هستم!
94/3/7
+
هنوز حرفهايم را لاک ميگيرم
هنوز هم غلط املايي دارم
هنوز دلتنگ ميشوم براي نبودنت
بودنت هيچ وقت عادي نشد
چطور به نبودنت عادت کنم؟
اميد هستم!
94/3/7
+
بانوي من...
برايت فال بگيرم بانو؟
تو اصلن جواب من را هم نميدهي
شب يلدا
صداي من
بغض هاي طولاني...
و صندلي لهستاني تنها
من
يک دقيقه بيشتر قدم خواهم زد
در خياباني که انتهايش سردگمي از دوري توست
دلت به حالم نميسوزد؟!
برايت فال بگيرم بانو؟
اميد هستم!
94/3/7
+
مار
يک روزگرم بهاري بود، شقايق ها فرش سرخ خود راگسترده بودند. آنقدر زيبا که زن و مرد جوان را وسوسه مي کرد کودک خود را به آغوش بکشند و در ميان آنها بدوند. ساعت ها به خنده و بازي گذشت و پاهايشان از گردش روزانه بي رمق شد. کنار موتورسيکلت خود برگشتند. فرشي را از داخل خورجين آن درآوردند و روي علف هاي نرم اطراف انداختند. نشستند و سفره ساده اي را که حاوي غذاهاي آماده بود پهن کردند. به جز خانواده کوچک آن
اميد هستم!
94/3/7