پيام
+
#شعر_مهدوي
سالهايي ست که بر درد فراغيم دچار
چاره ي درد فراق است نظر بر رخ يار
يارما غايب از انظار پس پرده بود
اي خوشا آمدن پرده نشين در اظهار
همه عالم شده مشتاق که او باز آيد
آيد وفصل خزان همه گردد چو بهار
همه گويند که او جمعه ميايد جمعه
جمعه ها دوخته چشمان همه بر ره يار
ميراب عطش
100/11/26
سفينة الزهراء
سالياني است که تکرار شده جمعه ولي
مانده برقلب همه حسرت ديدار نگار
آن نگاري که بود حجت حق روزي زمين
آخرين حلقه ز زنجير امامان کبار
سفينة الزهراء
يوسف فاطمه(س) ومنتقم خون حسين(ع) مصلح عالم واز هرچه ستمگر بيزار
گستراند به جهان عدل خدا رابه يقين
لشگر جمله ضعيفان جهان را سردار
مهدي بن الحسن وعشق هم منتظران
با ظهورش بشود صحنه ي دنيا گلزار
اي خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور
در رهش تحفه ي جان را بنماييم نثار