فرستنده :
ابراهيم
شنبه 92/12/3
اگر گل بودم تقديم وجودت ميشدم
اگر تار بودم آهنگ دوست داشتن را مينواختم
اگر باران بودم آنقدر مي باريدم تا غمهايت را بشويم
دريغا که نه گلم ، نه تارم و نه بارانم
ولي هر چه باشم و هر کجا باشم بيادتم
فرستنده :
رضا
دوشنبه 92/6/11
اين روزهــــايم به تظاهر مي گذرد...
تظاهر به بي تفاوتي،
تظاهر به بي خيـــــالي،
به اينکه ديگــــر هيچ چيز مهم نيست... اما . . .
چه سخت مي کاهد از جانم اين "نمايش"
فرستنده :
مهدي رهبرزارع
جمعه 92/4/21
اي عروسك هاي خوش رنگ و لعاب
اي ددان خفته در پشت نقاب
از چه رو اينگونه بلوا مي كنيد؟
رو سري ها را ز سر وا مي كنيد؟
پوشش خود تنگ و چسبان كرده ايد
قامت شيطان نمايان كرده ايد ؟
پاچه ها را تا به تا بالا زديد
دست دل بر دامن دريا زديد
همره موج تهاجم گشته ايد
در هوس راني خود گم گشته ايد
بعد از اين درد و دل پر قيل و قال
خواهرانم دارم اكنون من سوال
تا كنون يك شيميايي ديده ايد؟
خوشه اي از اشك او را چيده ايد؟
هيچ ديدي مادري را قد كمان
خون و دل خورده به جاي آب و نان
بعد از عمري انتظار سوت و كور
از جوانش آمده چند استخوان
لاله ها را ارباً اربا ديده ايد؟
خاطرات جنگ را بشنيده ايد؟
داستان سنگر و هور و كمين
آتش و خمپاره و ميدان مين
پاسداري از شهيدان سخت نيست
هر كه اهل جنگ شد بدبخت نيست
بي صفت ها از شهيدان زنده ايد
عارتان آيد خدا را بنده ايد