شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

درب کنسرو بازکن برقی
+ ساعت خوابيد چون دقايقم سخت و سرد مي‌گذشت. آن‌قدر سرد و خشک بود که هوا هم تاب اين سردي را نياورد يخ بست … شکست … صندلي اتاق‌م هم ديگر به عقب و جلو نمي‌رفت. تصور ذهنم سياه و سفيد شده بود. حرکت گرد و غبارها را مي‌ديدم. انگار زمان ايستاده بود. حسي عجيب مانند اسارت در بند در وجودم حس مي‌شد. انگار دست‌ها و پاهايم خشک شده‌ بودند. اسير صندلي،
نه! دقيق‌تر بگويم؛اسير جسم خود شده بودم. اتاقم پوسيده شده بود. ديوار سياه بود. انگار آتش گرفته باشد اتاقم. تابلو اتاق، شيشه‌اش شکسته و کج شده بود. انگار کسي حمله کرده باشد. حمله به جان و مالم، به قصد تخريب و به قصد کشتن من…. اين بود قفس درون من، توصيفي از وجودم.
درب کنسرو بازکن برقی
پلكاني تا خدا
رتبه 93
3 برگزیده
410 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top