پيام
+
.
وقتي خيال ميکني براي هميشه مردهاي،
آنوقتي که تا پلهي آخر را
با اندوه رفتهاي
و سقوط برايت حکم آزادي دارد،
فرشتهاي کمي بالاتر از تو برايت آواز ميخواند.
ستارهاي به هوايت ميدرخشد
و دروازهاي گشوده ميشود
که راهش به قلب توست.
درست همان لحظهاي که تو منتظر نيستي،
نور ميرسد.
اودسان
ديروز 6:48 عصر
كيوان گيتي نژاد و
به انتظار تو بودم در خيالت عمري گم بودم فرشته به چه کارم که اگر تو هرکه بودي بردي از يادم کردي بر بادم شکوه گرفتي از نازم مفت فروختيم به اين بازار مکاره بهايم هرچه بود اشوه ات مال من است اميد فرياد و فردايي تمام روزهاي عمر من است خيلي تنها ام کمر شکسته از طاق تا بستان ام خيالم کن نمي کني برپايي دار تا کنم شيره جانم را فداي خال سياه پس آبروي طناز و پر اشوه و غمزه ذوليمينم بخند تا گريه هايم بارور