پيامهاي اتاق
+
يه ماجراي تلخ ناگزيرم
يه کهکشونم، ولي بيستاره
يک قهوه که هرچي شکر بريزي
بازم همون تلخي ناب رو داره
اگر يکي باشه مَنو بفهمه
براش غرورم رو به هم ميزنم
گريه که سهله، زير چتر شونهش
تا آخر دنيا قدم ميزنم