فرستنده :
ميثم عبدلي
چهارشنبه 86/11/17
سلام.
خيلي خوب بود.
هيچ کس اشکي براي ما نريخت ...
هر که با ما بود از ما مي گريخت چند روزي ست حالم ديدنيست ...
حال من از اين و آن پرسيدنيست گاه بر روي زمين زل مي زنم ...
گاه بر حافظ تفاءل مي زنم حافظ ديوانه فالم را گرفت ...
يک غزل آمد که حالم را گرفت:
ما زياران چشم ياري داشتيم ...
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم.
منتظر نظراتتون هستم.
www.nazi228.parsiblog.com