پيامهاي اتاق
+
چقدر کلام تان دلنشين و آرام بخش است حضرت هــــادے دل
آنجا کـہ فرموديد « إنّ بينـے و بين اللّـہ عزّوجلّ ذنوباً »
چـہ خوب "بيماري" ما را پيشگيري نـہ ، "پيش بينـي" نموديد
و بالاتر آنکـہ با تجويز داروي لا يأتـي عليها إلّا رضاکم
يگانـہ «راهِ شفا »را نشان مان داديد
مديون شفاخانـہ ي جامعـہ ي کبيره ي شماييم ... تا ابد
سبوي معرفت
91/8/10
سبوي معرفت
91/4/5
اَلسَّلامُ عَلَيْکُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّهِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَهِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِکَهِ،
سلام بر شما اى خاندان نبوت و جايگاه رسالت و مرکز رفت و آمد فرشتگان
وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَهِ، وَخُزّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاُصُولَ
و جاى فرود آمدن وحى (الهى) و معدن رحمت (حق) و گنجينه داران دانش و سرحد نهايى بردبارى و اصول و اساس
الاَْعْلى، وَالدَّعْوَهِ الْحُسْنى، وَ حُجَجِ اللهِ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا وَالاْخِرَهِ
اعلاى (الهى) و اهل دعوت نيکو (که مردم را به خدا مى خوانند) و حجّت هاى خدا بر اهل دنيا و آخرت
+
اي آفتاب عالميان هاديا (عليه السلام) سلام
اي نور چشم هاشميان هاديا (عليه السلام) سلام/
اي چارمين علي (عليه السلام) خدا يا علي (عليه السلام) مدد
اي مقتداي فاطميان هاديا (عليه السلام) سلام/
از بس که دُر به وقت سخن ريزد از لبت
هستي خداي نطق و بيان هاديا (عليه السلام) سلام
فاطمه ايماني
91/4/6
+
قالَ الإمامُ الهادي - عليه السلام - : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ وَالاْدَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَالْفِكْرَةُ مِرْآتٌ صافَيةٌ.
«مستدرك الوسائل، ج 11، ص 184، ح 4»
سبوي معرفت
91/4/5
+
روايت شده كه متوكل كبك هايى داشت كه اكثر اوقات نزد او مى آوردند و به جنگ مى انداختند. هرگاه كه آن حضرت در آن مجلس حاضر بود، كبكها با يكديگر نمى جنگيدند و اين موضوع را بارها متوكل و اهل مجلس او مشاهده كرده بودند و مى دانستند كه آن مرغان رعايت ادب نگه داشته و احترام به آن امام عالى نسب و حسب مى گذارند و به خاطر آن حضرت با يكديگر خصومت و نزاع و جدال نمى كنند. پس متوكل گفت ؛
فاطمه ايماني
91/4/6
تا زمانى كه آن حضرت در مجلس است ، كبك به جنگ نيندازند و براى خليفه مرغان و كبوتران به مجلس نياورند. منظور او اين بود كه مبادا بر مردم معجزات و كرامات حضرت آشكار گردد و مردم به جانب او متمايل شوند.
ابو هاشم جعفرى نيز روايت مى كند كه متوكل منزلى داشت كه بر اطراف آن پنجره هايى گذاشته بود و در پشت آن مرغان خوش الحان و كبوتران خوب نقش نگاه مى داشت . چنان كه از سر و صداى زياد پرندگان ، مردمى كه در آن مجلس بودند، صداى يكديگر را نمى شنيدند. هرگاه كه حضرت على النقى عليه السلام به آن مكان داخل مى شد تا وقتى كه آن حضرت در آن مجلس تشريف داشتند، همه آن پرندگان ساكت مى شدند
+
«از حضرت امام حسن عسکرى عليه السلام روايت است که روزى مردى نزد پدرم ابى الحسن على النقى عليه السلام آمد. گريه مى کرد و مى لرزيد و مى گفت : يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) والى شهر پسر مرا به سبب محبت به شما گرفته و به حاجبى دستور داده که او را به فلان مکان ببرند و از کوه بيندازند. حضرت فرمود: اکنون مطلب چيست ؟ گفت : مطلب من آن است که دعا کنيد تا فرزند من از اين مهلکه خلاص شود.
فاطمه ايماني
91/4/6
حضرت فرمود: برو که پسرت فردا صبح نزد تو حاضر مى شود و خبر عجيبى را به تو خواهد داد. پس آن مرد با جمعى که همراه او بودند، مراجعت نمودند. روز بعد، پسر به بهترين صورتى نزد پدر آمد. پدرش به او گفت : براى من تعريف کن که بر تو چه گذشت . پسر گفت : اى پدر فلان حاجب مرا به بالاى کوه برد، ناگاه ديدم دو نفر نزد من آمدند که از صورت ايشان زيباتر نديده بودم ، با جامه هاى پاکيزه و بوى خوش که به کار برده بودند.
ماءمورانى که مرا به بالاى کوه برده بودند، آنها را نمى ديدند.
پس آن خوش صورتان به من گفتند: چرا اين همه زارى مى کنى ؟ گفتم : مگر نمى بينيد که گورى کنده اند و مى خواهند مرا از اين کوه بيندازند و در اين گور دفن کنند. به من گفتند: اگر ما اين حاجب را از کوه بيندازيم و در اين گور دفن کنيم ، تو بر خود لازم مى بينى که بقيه عمرت را در آستان حضرت محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سر ببرى ؟
گفتم : بلى ، به خدا. پس ايشان حاجب را گرفته و مى کشيدند و او فرياد مى زد و اصحابش نمى شنيدند تا آن که او به بالاى کوه بردند و از کوه انداختند. هنوز به زمين نرسيده بود که پاره پاره شد. پس اصحابش آمدند و فرياد زده و مى گريستند و از من غافل شدند. پس آن دو نفر مرا برداشته و به نزد تو آوردند و اکنون ايستاده و منتظرند که مرا به مکان تربت حضرت رسالت ببرند تا خادم آن موضع مقدس باشم.
+
وقت جان دادنت نزد خانواده ات را به ياد آر كه در آن هنگام طبيبى جلوگير مرگت و دوستى نفع رسانت نباشد.
(مسند الامام الهادى ، ص 304)
سبوي معرفت
91/4/5
+
باز هم تو اي امام غريب ،هدف طعنه بدکاران شدي وبي محابانه تورا اي امام رئوف ،شاهين ها به سخره گرفتندو تو مظلومانه نظاره گر بودي
سبوي معرفت
91/4/5
+
عبدالعظيم حسني به امام هادي عليه السلام عرض كرد: پس از شما چه كسي مولاي من است؟
حضرت فرمود:
پس از من فرزند من. مي داني مردم نسبت به جانشين پس از او چگونهاند؟ عرض كرد: براي چه؟ فرمود: براي اينكه شخص وي ديده نمي شود و نبايد او را با اسمش ياد كنند تا اينكه خروج كرده و زمين را پر از عدل و داد مي نمايد چنانكه پر از ظلم و ستم شده است.
يازهرا س
91/3/2
+
کدپيشواز آهنگ *امام هادي عليه السلام* براي ايرانسل : 4411065
سبوي معرفت
91/3/17
+
ابوهاشم جعفرى حكايت ميكند:
روزى در محضر شريف امام هادى عليه السلام شرفياب شدم ، كودكى وارد شد و شاخه گلى را تقديم آن حضرت كرد.
امام عليه السلام آن شاخه گل را گرفت و بوئيد و بر چشم خود نهاد و بوسيد؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت :
هر كه شاخه گلى را ببويد و بر چشم خويش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمّد و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بى شمارى را در نامه اعمالش ثبت مى نمايد و ...
يازهرا س
91/3/22
+
هر كس از خدا بترسد ، مردم از او بترسند ، و هر كه خدا را اطاعت كند ، از او اطاعت كنند ، و هر كه مطيع آفريدگار باشد ، باكى از خشم آفريدگان ندارد ، و هر كه خالق را به خشم آورد ، بايد يقين كند كه به خشم مخلوق دچار مى شود.
(تحف العقول ، ص 510)
فاطمه ايماني
91/2/25