گروه اينترنتي جرقه دانكو
پيامهاي اتاق
+
عشق بي وفاي من
دلم گرفته بود ، آن لحظه دلم هواي آغوشش کرده بود
تنها اشک بود که ميريخت از گونه هايم ، در آن لحظه تنها او را ميخواستم در کنارم
محکم مرا در آغوش خودش گرفت ، اشکهايم را از گونه هايم پاک کرد
و در گوشم گفت : ديوانه من که اينک در کنارتم
ميگفت تا آخرش باتوام ، عزيزم آرام باش ، من در کنارتم