پيام
+
مشاعره: لطفا همون طوري که همه بلديد هر کس با حرف آخر بيت آخرين نظر شروع کنه و فقط يک بيت بنويسه و داخل پرانتز (در صورت امکان) نام شاعر ذکر بشه.
dsds
90/6/24
پرندك
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار(دوست) / چه کنم حرف دگر ياد نداد استادم (حافظ)
آهـــــــــــاوران
«من» مرده، به درد تو ديگر نمي خورد ...
«من» تا ابد به هيچ کسي برنمي خورد ...
«من» يک ضمير منفعل مرده بيش نيست ...
حتي به جلد پوک خودش برنمي خورد ... (مهدي فرجي)
حامي دولت عشق
دلتيري كن شاخه هاي غصه را سردي و افسردگي و هر سه را (خواجه عبدالله رايانه)
آهـــــــــــاوران
از شعله شعر من زبان ميسوزد ...
حرفي بزنم اگر، دهان ميسوزد ...
چنديست سرم لانه ققنوسان است ...
بالي بتکانم آسمان ميسوزد ... (جليل صفربيگي)
حامي دولت عشق
درد عشقي كشيده ام كه مپرس داغ هجري چشيده ام كه مپرس(حافظ)
حامي دولت عشق
آقا اسم شاعر ديگه ستم بعضي هاشو آدم يادش نيست
آهـــــــــــاوران
سالي كه سنگر سفرهي غم شد ...
صحرا پر از گلهاي پرپر بود ...
بر سفره هاي هفتسين تنها ...
سرو و صنوبرهاي بيسر بود ... (مژگان عباسلو)
آهـــــــــــاوران
پرندک نيستن منم نمي دونم چي بگم!
مرصاد
دوش ديدم که مـلايک در ميخانـه زدند / گـل آدم بسرشتـند و به پيمانـه زدند (حافظ)
حامي دولت عشق
ددددددددددد هر چي داله ميوفته واسه من
آهـــــــــــاوران
دو چشم، خيس يك دريا، دو تا دست ...
دو تا گلدسته? زيبا، دو تا دست ...
قنوت تشنگي را سرخ خواندند ...
كنار غربت سقا، دو تا دست ... (مرتضي كاردر)
آهـــــــــــاوران
من جور شما رو کشيدم. شما ت بدين!
حامي دولت عشق
در دست جام باده امد بتم پياده گر نيستي تو ماده زان شاه نر برقص آر (مولوي)
حامي دولت عشق
توانا بود هر كه دانا بود /ز دانش دل پير برنا بود(شكلك كه تموم دندوناش پيداست)
آهـــــــــــاوران
دنيايمان با او پر از شادي، ...
با رفتنش لبريز غم ميشد ...
بيآنكه حتي با خبر باشيم ...
از عمرمان يك سال كم ميشد ... (مژگان)
حامي دولت عشق
دود در مزرعه سبز فلك جاريست/تيغه نقره داس مه نو زنگاريست /وآنچه هنگام درو حاصل ماست /لعنت و نفرت و بيزاريست.(مشيري)
آهـــــــــــاوران
تو در متن جنون جا ميگرفتي ...
به دندان مشك خود را ميگرفتي ...
سپاه سايهها از پا ميافتاد ...
تو با دستان خود پاميگرفتي ... (شاعر يادم نيست)
حامي دولت عشق
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند /طلب عشق ز هر بي سر و پايي نكنيم
مرصاد
يكى بود يكى نبود / غير از خدا هيچ كى نبود (شاعر: همه قصهگويان اين عالم خاكى)
مرصاد
اى چرا شعر تو رفت بالاتر از شعر من @ حامى ... قبول نيست
آهـــــــــــاوران
در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود ...
و وصف مردمش الهاکم التکاثر بود ...
درون خانه ي تو نان فقر آجر بود ...
شبيه شعب ابي طالب از خدا پر بود ... (شاعرشو نمي دونم کيه)
مرصاد
مرو راهى كه پايت را ببندند / مكن كارى كه هشياران بخندند
مرصاد
نه اينجا قاطى پاطى شد .. بعدشم سودش رو پرندك مىبره كه باهاش دعوا دارم lol ... پس من رفتم
حامي دولت عشق
دل من چون پرستوي بهاريست /ازين صحرا به ان صحرا فراريست/شكيب او همه در بي شكيبي است /قرار او همه در بي قراري است/(مشيري)
آهـــــــــــاوران
قاطي پاتي شد يا قاطي پاتي کردين؟!
حامي دولت عشق
اوا سود چيه؟مگه پول ميدن اينجا؟نرو مرصاد
آهـــــــــــاوران
منم کار دارم، دارم ميام شما ادامه بدين فردا ادامشو ميام!
حامي دولت عشق
من و شما بوديم شما كه بري من تنها مشاعره كنم؟
آهـــــــــــاوران
نه يکي از بچه ها رو صدا کنين بياد،
حامي دولت عشق
منم ميرم خوش گذشت موفق و موئد باشيد
آهـــــــــــاوران
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست ... شاعري چون تو هنوزم به اين دنيا نيست ...
حامي دولت عشق
ظاهرا كسي نيست فقط مي نوش اونم داره ميره هيئت منم كار دارم بايد برم باشه فردا ان شالله
آهـــــــــــاوران
خداحافظ تا فردا!
حامي دولت عشق
در پناه حق تعالي
آهـــــــــــاوران
قابل توجه از (ت) مونده هر کي اومد ت بده!
آهـــــــــــاوران
ت
*زينب
تقصير توست با خودت من را نبرده اي....
امشب چرا براي خودم گريه مي کنم؟
*زينب
پرندک جان مرسي خبرم کردي
*زينب
مابقي بمونه برا فردا
پرندك
با تشکر از عزيزان. توجه: اگر نظر(بيت) شما کمتر از يک دقيقه از نظر قبلي ارسال شود، نظر شما بالاتر قرار مي گيرد. آن قدر هم حاد نيست تا مثلا از مدير ارجمند بخواهيم دستي به برنامه ببرند. کمي تامل کنيد بعد نظر را ارسال بفرماييد. (از اين شکل هاي کيس)
پرندك
تا خار غم عشقت آويخته در دامن / کوته نظري باشد رفتن به گلستان ها (سعدي)
پرندك
آن را که چنين دردي از پاي دراندازد / بايد که فروشويد دست از همه درمانها (سعدي)
نيكي پنهان
آه عمريست كه ويران شدهام ساكت و سرد و پريشان شده ام.
پرندك
من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم / که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را (حافظ)
پرندك
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم / بعد از تو روا باشد نقض همه پيمانها (سعدي)
فاطمه-122
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا/بي وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
آهـــــــــــاوران
فاطمه خانم اسم شاعر اين شعر شهرياره!
آهـــــــــــاوران
امسال بهار بي تو آغاز نشد ...
يک سال گذشت و باز اعجاز نشد ...
کي سين سلام بر لبت مي شکفد؟ ...
عيد آمد و سفره ي دلم باز نشد ... (جليل صفربيگي)
پرندك
دل شيران به عبث صيد غزالان نشود / کس ندانست به دام تو دلم چون افتاد (گرمارودي)
شيرين-17
دل محرم بود چون تختهء خاك/ بر او دستي زني حالي شود پاك (نظامي)
آهـــــــــــاوران
کاش ميشد که سبکتر شوم از سايهي خويش ...
آفتابا تو بگو! خواب گران را چه کنم؟ ... (علي رضا قزوه)
شيرين-17
من ان شيرم كه شيرينم به خنجير/به گردن بر نهاد از زلف زنجير(نظامي)
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
رسيد باد صبا غنچه درهواداري/زخود برون شد و برخورد دريد پيراهن(حافظ)
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
اين مشاعره تا 300هستش
شيرين-17
نيم چندان شگرف اندر سواري/ كه ارم پاي با شير شكاري(ن)
فاطمه-122
يارب مددي ساز که يارم به سلامت/ باز آيدو برهاندم از دست ملامت
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
يه حرف صوفيانه بگويم اجازت است/اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري(ح)
شيرين-17
يكي افسانه اينده ميخواند/ كه شادي بيشر خواهي ازين راند(ن)
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
درچمن هر ورقي دفتر حالي دگر است/حيف باشد زكار همه غافل باشي(ح)
شيرين-17
يكي عيش گذشته ياد ميكرد/ بدان تاريخ دل را شاد مي كرد(ن)
شيرين-17
دگر بار ان قيامت روز شبخيز/به زخم كوه كرداي تيشه را تيز(ن)
!i!i!iSIAH POOSH!i!i
زكوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي/ازاين باد ا مدد خواهي چراغ دل برافروزي(ح)
شيرين-17
يخ از بلور صافي تر به گوهر/خلاف ان شد كه اين خشك است وان تر(ن)
آهـــــــــــاوران
رسيدي،شب شدي،مهتابمان برد ...
نشستي گريه کردي،آبمان برد ...
غزل،خميازه عشق ست اگر هست ...
بخوان چيزي که ديگر خوابمان برد ... (معزي)
آهـــــــــــاوران
در دفتر شعر من صدا پنهان است ...
يک رود پر از ستاره در جريان است ...
من در سر خود ابر زيادي دارم ...
جيب کلمات من پر از باران است ... (...)
فاطمه-122
تاکي به تمناي وصال تو يگانه اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه(بهايي)
پرندك
همه هست آرزويم که ببينم از تو رويي / چه زيان تو را که من هم برسم به آرزويي (فصيح الزمان رضواني)
فاطمه-122
يار مرا. غار مرا.عشق جگرخوار مرا/ يار تويي. غار تويي. خواجه نگه دار مرا(مولوي)
پرندك
اگر خيالش به دل نيايد سخن نگويم «چنان که طوطي / جمال آيينه تا نبيند سخن نگويد خبر نبندد» (صفاي اصفهاني)
مهدي,
دورگردون گر دو روزي برمراد ما نرفت داعما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
پرندك
روز و شب خوابم نمي آيد به چشم غم پرست / بس که در بيماري هجر تو گريانم چو شمع (حافظ)
شيرين-17
علاج الراس او انجيدن گوش / دم الاخوين او خون سياووش
پرندك
شيرين اين بيت زير خاکي بود؟ شاعرش را ويرايش کن بنويس بزنيم تو موزه (دو نقطه دي)
پرندك
شراب تلخ مي خواهم که مرد افکن بود زورش / که تا يک دم بياسايم ز دنيا و شر و شورش (حافظ)
شيرين-17
شيرين گشت شيرين تر زجلاب/صلا درداد خسرو را كه در ياب
پرندك
برو اي گداي مسکين در خانه علي زن / که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را (شهريار)
شيرين-17
اگر روزي در افتددر ميانه /ببينم تا چه پيش ارد زمانه(ن)
مهدي,
هرانكس كه پند پدرنشنود به ناچارروزي پشيمان شود
پرندك
درين بود درويش شوريده رنگ / که شيري درآمد شغالي به چنگ (:دي) (سعدي)
شيرين-17
گهي گفتي به ساقي نغمه رود/بده جامي كه باد اين عيش بدرود(ن)
پرندك
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي / ديوانه تو هر دو جهان را چه كند (خواجه عبدالله انصاري)
پرندك
لاف عشق و گلـه از يار زهي لاف دروغ / عشقـبازان چـنين مستحـق هجرانند (حافظ)
پرندك
در خدمتم. با پيام مي نوش ياد شهيدامون افتادم
پرندك
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه / هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه (بيگي حبيب آبادي)
پرندك
ه بده جانم
پرندك
يک نفس اظهار و يک عالم غبار ما و من / چشم ما زين بيشتر ديگر چه پوشاند عدم (بيدل دهلوي)
پرندك
تكراري بود اما اشكالي نداره. الف ميديم.
پرندك
اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري / برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش (حافظ)
پرندك
قاطي كردن نداره. شين بديد ملت!
پرندك
امير حسين شين ت اشكال داشت جانم. دقت كنيد كه رشته بريده نشه.
پرندك
شکّرشکن شوند همه طوطيان هند / زين قند پارسي که به بنگاله مي رود (حافظ)
پرندك
(نترسه) همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا / تو قدم به چشم من نه بنشين كنار جويي (فصيح الزمان رضواني)
پرندك
يکي نامه از رستم جنگجوي / بياورد و بنمود پنهان بدوي (فردوسي)
پرندك
[در وصف خورشيد پنهان] يک لحظه در سراسر گيتي ز مولدش / هر سنگ و چوب دل شد و از شوق برتپيد (موسوي گرمارودي)
محمد توكلي-7
دوست ان نيست كه هر لحظه كنارت باشد/دوست ان است كه هر لحظه به يادت باشد.
فاطمه-122
داني كه به ديدار تو چونم تشنه/هر لحظه به ديدار تو چونم تشنه/ من تشنه آن دو چشم مخمور توام/ عالم همه زين سبب به خونم تشنه
محمد توكلي-7
هههههييي گل سرخو سفيدو ارغواني/بيا پيشم بمان تا ميتواني.
فاطمه-122
يارب اين نوگل خندان كه سپردي به منش/ ميسپارم به تو از دست حسود چمنش
محمد توكلي-7
شب شدو باز دوباره دلم هواتو داره/بايا پيشم عزيزم نزار چشام بباره
فاطمه-122
هان اي دل عبرت بين از ديده عبر كن هان/ ايوان مداين را آيينه عبرت دان
مرصاد
لايك زدم كه شما شعر بنويسيد!
*زينب
نوشت: فاطمه، تکليف نور روشن شد...
دليل خلق زمين و زمان معين شد
محمد توكلي-7
نگو بار گران بوديمو رفتيم/نگو نا مهربان بوديمو رفتيم/اخه اينها دليله محكمي نيست/بگو با ديگران بوديمو رفتيم
پرندك
[معين شد] دل مي رود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ)
فاطمه-122
اي ساربان آهسته ران کارام جانم ميرود/وان دل که با خود داشتم با دلستانم ميرود
فهيمه-7
ديشب من و تو بسته ي اين خاک نبوديم/من يکسره اتش همه ذرات هوا تو...
محمد توكلي-7
ور نبود جام زطلاي ناب/با دو كف دست توان خورد اب
آهـــــــــــاوران
باراني ام , باراني ام , باراني از آتش ...
يك روح بي پروا و سرگرداني از آتش ...
اين كوچه ها , ديوارها , اصلاً تمام شهر ...
سوزان و من محبوس در زنداني از آتش ... (ناشناس)
آهـــــــــــاوران
شنيده مي شود از آسمان صدايي که...
کشيده شعر مرا باز هم به جايي که ...
نبود هيچ کسي جز خدا،خدايي که...
نوشت نام تو را، نام اشنايي که ـ (برقعي)
پرندك
هر کو نظري دارد با يار کمان ابرو / بايد که سپر باشد پيش همه پيکانها (سعدي)
محمد توكلي-7
آي ادما كاري كنيد،فكري به حاله گل كنيد،بلبلارو صدا كنيد
پرندك
همچنان منتظر الف ...
آهـــــــــــاوران
اشك در چشمان ما پُر شد، پريها پر زدند ... شيشه از دست پري افتاد، ما انسان شديم ... دل ز دنيا كندن آسان، بود چون دل بستنش ... بسته شد تا چشم دنيا، محو در مژگان شديم ... (علي رضا قزوه)
آهـــــــــــاوران
الف رو اومدم... ميم بدين!
محمد توكلي-7
من ان گلبرگه مغرورم كه پژمردم ز بي ابي/ولي با خفتو خاري پي شبنم نمي گردم
محمد توكلي-7
يكي ميم بده
آهـــــــــــاوران
من در کنار توست اگر چشم وا کني ... خود را اسير پيچ و خم جاده ها نکن .... بگذار شهر سرخوش زيبائيت شود ... تنها به وصف آينه ها اکتفا نکن ...
فهيمه-7
نگذار به هجم دردها فكر كنم/در صلح به ان نبرد ها فكر كنم/من در دل خويش بچه اي معصومم /نگذار كه مثل مردها فكر كنم.
فاطمه-122
ما عاشق و رندو مست وعالم سوزيم/ با ما منشين اگرنه بد نام شوي(حافظ)
محمد توكلي-7
يارب مددي كن كه سامان برسيم/چون مزرعه تشنه به باران برسيم/يامن برسم به يار يا يار به من/يا هر دو بميريمو به پايان برسيم
فهيمه-7
يك ادم خسته است از بي مهري/او چاقوي تيز خورده از چشمانت...
فاطمه-122
تاکه اسيروعاشق آن صنم چو جان شدم/ ديو نيم. پري نيم. از همه چون برون شدم(مولوي)
آهـــــــــــاوران
من و حس لطيف دستهايت ...
دو گلبرگ ظريف دستهايت ...
جسارت كردهام گاهي سرودم ...
دوبيتي با رديف دستهايت ....
محمد توكلي-7
مزن بر سر ناتوان دست زور/كه روزي درفتي به پايش چو مور
آهـــــــــــاوران
يکيمون بايد شعرمون رو عوض کنيم آفا محمد شما چي مي گين؟
محمد توكلي-7
حالا خودت عوضش كن
فاطمه-122
تونيستي که ببيني چگونه عکس تو در برق شيشه ها پيداست. چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاريست. چگونه جاي تو در ..... زندگي سبز است
آهـــــــــــاوران
شرمنده، آخه فاطمه خانم با حرف آخر شعر بنده ادامه دادن!
آهـــــــــــاوران
پرندک جان بايد ت مي دادين، الان ديگه دير وقته فردا يه سر مي زنم، شب خوش!
پرندك
شعر سپيد يا نميايي ننويسيد! باز هم ت بده :)
پرندك
تن آدمي شريف است به «جان» آدميت / نه همين لباس زيباست نشان آدميت (سعدي)
فهيمه-7
تولد تولد تولدت مبارک/مبارک مبارک تودت مبارک
پرندك
امير حسين عزيز «ناخوانده اي» صحيح است، لطفا همان جا ويرايش کن. 10 امتياز منفي به فهيمه عزيز به خاطر معر :)
پرندك
تا کي به تمناي وصال تو يگانه / اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه (شيخ بهايي)
سيدمحمدرضا فخري
هر گلي نو که در جهان آيد / ما به عشقش هزار دستانيم (سعدي)
پرندك
مدير اومدند. برپا !
پرندك
معمورهء امکان نبود جاي نشستن / استادگي سرو از آن است درين باغ (صائب تبريزي)
پرندك
غ نبود؟
پرندك
غمش (غمت) در نهانخانه ي دل نشيند / به نازي که ليلي به محمل نشيند (طيب اصفهاني)
پرندك
دلا در عاشقي ثابت قدم باش / که در اين ره نباشد کار بي اجر (حافظ)
پرندك
رازي که بر غير نگفتيم و نگوييم / با دوست بگوييم که او محرم راز است (حافظ)
پرندك
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد / وجود نازکت آزرده ي گزند مباد (حافظ)
پرندك
دارم از زلف سياهش گله چندان که نپرس / که چنان زو شده ام بي سر و سامان که نپرس (حافظ)
پرندك
سالها دل طلب جام جم از ما ميکرد / وان چه خود داشت ز بيگانه تمنا ميکرد (حافظ)
پرندك
در دير مغان آمد يارم قدحي در دست / مست از مي و ميخواران از نرگس مستش مست (حافظ)
پرندك
تا دامن کفن نکشم زير پاي خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ)
پرندك
تا معطر کنم از لطف نسيم تو مشام / شمه اي از نفحات نفس يار بيار (حافظ)
پرندك
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم / تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم (حافظ)
پرندك
من از بيگانگان ديگر (هرگز) ننالم / که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (حافظ)
پرندك
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر / کاي نور چشم من به جز از کشته ندروي (حافظ)
پرندك
ياري اندر کس نمي بينم ياران را چه شد؟ / دوستي کي آخر آمد دوست داران را چه شد؟ (حافظ)
فاطمه-122
ديدم صنمي ،سرو قدي ،روي چو ماهي/ افكنده به رخسار چو مه روي سياهي
پرندك
يا که به راه آرم اين صيد دل رميده را / يا به رهت سپارم اين جان به لب رسيده را (ملک الشعرا بهار)
فهيمه-7
اسمون وقف نگاهت گل من/شده ام چشم به راهت گل من
سيدمحمدرضا فخري
نه دست صبر که در آستين عقل برم / نه پاي عقل که در دامن قرار کشم (سعدي)
مرصاد
مؤسس اين فيد كه به رحمت ايزدى پيوستن ... پس چرا شعرش هنوز زنده است؟
سيدمحمدرضا فخري
اي نفس قدس تو احياي من / چون تويي امروز مسيحاي من / حالت جمعي تو پريشان کني / واي به حال دل شيداي من
اشك مهتاب
ناز بنياد نكن تا نكني در بندم / طره را تاب مده تا نكني بيتابم
اشك مهتاب
من از ان حسن روز افزون كه يوسف داشت دانستم / كه عشق از پرده عصمت برون ارد زليخا را
اشك مهتاب
اي نسيم سحر ارامگه يار كجاست / منزل ان مه عاشق كش عيار كجاست
اشك مهتاب
تا نگردي اشنا زين پرده رمزي نشنوي / گوش نا محرم نباشد جاي پيغام سوش
اشك مهتاب
تا تو نگاه ميكني كار من اه كردن است /./ من به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است
اشك مهتاب
تو مگر بر لب ابي به هوس بنشيني / ورنه هر فتنه كه بيني همه از خود بيني
اشك مهتاب
يوسف گم گشته باز ايد به كنعان غم مخورر/ كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
اشك مهتاب
روزي كه افريد خداوند صورت افرين / بر افرينش خود زين صورت گفت افرين ////صورت نيافريده چنين ؛صورت افرين / بر صورت افرين و بر اين صورت افرين
اشك مهتاب
نيكي پير مغان بين كه چو ما بد مستان / هرچه كرديم به چشم كرمش زيبا بود
اشك مهتاب
دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
اشك مهتاب
نه از جورش به داور مي توان شد / نه از ظلمش به قاضي مي توان رفت
اشك مهتاب
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد......................وجود نازكت آزرده گزند مباد
اشك مهتاب
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنم
واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
اشك مهتاب
ما را برآستان تو بس حق خدمتست.................اي خواجه باز بين به ترحم غلام را
________________________________________
اشك مهتاب
ايدل چو زمانه ميکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشين و خوش بزي روزي چند
زان پيش که سبزه بردمد از خاکت
dsds
تا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است ---- اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است
dsds
تا تو نگاه مي کني کار من آه کردن است اي به فداي چشم تو اين چه نگاه کردن است