بانوي مهتاب
فهرست دوستان
      صفحه 1 از 4 ( 60 دوست)  < 1 2 3 4 >  
مشخصات فردي
ويژگيهاي من

مشخصه اخلاقي: باهوش
رنگ مو: قهوه اي
رنگ چشم: قهوه اي
تناسب اندام: معمولي
رابطه با سيگار: متنفرم
قيافه: زيبا
رنگ پوست: گندمگون
بيني: كوچك
غيرقابل تحمل: خيانت ، دروغ ، بوي عرق ،سيگار
تخصص: نوشتن
علايق من

ورزش: تنيس خاكي - شنا - واليبال - پيلاتس- پياده روي
کتاب: شعر - رمان -ادبي
موسيقي: قديمي - آروم - گاهي بي كلام
خواننده: داريوش - ستار- ابي -شادمهر - شهريار و مازيار
فيلم: همه فيلمهائي كه حامد بهداد ،پرويز پرستوئي بازيگرش باشن
غذا: همه غذاها جز غذاهاي شيرين
روز هفته: فرقي با هم نداره
فصل سال: پاييز
تيم فوتبال: هر تيمي كه داداشم در اون فصل باهاش قرارداد ببنده.
تفريح و سرگرمي: مطالعه - تنيس خاكي و نوشتن
پاتوق: شركت ، زمين تنيس ، وبلاگ ،خونه

از نگاه ديگران

نظري در مورد اين كاربر ارسال نشده است.


مشخصات
بانوي مهتاب

نام: بانوي مهتاب
نام مستعار: بانو
جنسيت: زن
استان محل سكونت: تهران
شهر: تهران
زبان: فارسي
تاريخ عضويت: 87/3/1
سن وبلاگ : 16 سال و 6 ماه و 3 روز
وضعيت تاهل: مجرد
تحصيلات: ليسانس

درباره خودم: اينجا من هستم؛ ، سکوتي شکسته و درهم بخاطر هر روز نديدن تو اينجا من هستم ؛ تهي از زندگي و درگيرباروزمر‌گي ، خالي‌تر از هميشه؛ با کلافي درهم و پيچ در پيچ. معني سکوتم را با چشمانم برايت بارها فرستاده‌ام اينجا من هستم با آوازي که هرگز نشنيدي من هستم و سازي مبهم اينجا من مانده‌ا م تنها در پس اندوه صداي کهنه سازم.من هستم و گلي پرپر شده از عشقي کور من هستم و يکرنگي شکسته‌ام.اينجا در شهري دور من مانده‌ام به انتظار هر لحظه که ميآيي،در شهري خاک گرفته و غروبي تنگ،که سينه‌ام را هر آن مي‌درد اينجا من مانده‌ام و سرمايي که استخوانم را داغان کرده است من هستم و سيمايي شکسته‌تر از هميشه اينجا من هستم و خيال هميشگي چشمان تو، حتي كلمات هم دگر از نوشتن دردهايم عاجزند.....
توضيح: به رنگ مهرباني ميزند چشمان تو امشب خيالم را وتنهايي مرا تابيکران عاشقي برده چه رويايي ؟ که بي تو زندگي مرده سرابي بيشتر هم نيست اي آرامش مطلق*********************** من صبورم اما... به خدا دست خودم نيست اگر مي رنجم ،يا اگرشادي زيباي تو را به غم غربت چشمان خودم مي بندم من صبورم اما... چقدر با همه ي عاشقيم محزونم! و به ياد همه ي خاطره هاي گل سرخ مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم من صبورم اما... بي دليل از قفس کهنه ي شب مي ترسم بي دليل از همه ي تيرگي تنگ غروب و چراغي که تورا از شب متروک دلم دور کند من صبورم اما... آه اين بغض گران صبر چه مي داند چيست....
بهترين حرف: چشم‌هايت دوست من پنجره‌هاي روحت هستند. در آنها به تماشا مي نشينم اندوهت را زنده بودنت را خستگي ات را اشتياقت به عشق را وفاداري ات را هراست را اميدت را خوشي زندگي ات را چشم‌هايت دوست من پنجره‌هاي روحت هستند در نگاهت كشف مي‌كنم تو را .


آخرين يادداشت وبلاگ

ParsiBlog.com ® © 2010