پيام دوستان
+
غدير آمد تا قدر بدانيم معلم عاشقي تاريخ را که اگر نبود سلسله جنبان معرفت ومهر مولا علي ما را رسيدن به سر منزل حقيقت محال بود..
پيام رهايي
103/4/6
مهرباني #
:-)
+
#معرفي_کتاب
*راض ِبابا*
«راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار
ميبندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و
او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه
سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم ميزند.
![](https://bookroom.ir/file/attach/201902/53888_600_800.jpg?w=407&h=600)
كيوان گيتي نژاد و
103/4/6
![منتخب](http://www.parsiblog.com/IMGs/Mohr.gif)
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني همزمان با نواي
اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري ميشدند. راضيه بزرگتر ميشد و با وجودش شور و
نشاط مضاعفي به خانه ميبخشيد. از همان کودکي روحيهاي شاداب و پرشور و
نشاط داشت و لطافت و مهربانياش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود.
راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش
کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
متاع تو را جز شيرين و ليلي کس خريدار نميشود مفت هم بفروشي کس نمي برد گران هم بدهي جز شيرين و ليلي نازش نمي خرد فکر بازار مباش جنس قيمي فقط خواهان يوي دارد درد تو را دوم کس نمي خرد خوش باش که وقت احتساب عشق مفت را ارزان کس نمي برد جز معشوق اين متاع تو قيمت ندارد خريدار دل ندارد تنها دلبر دل مي خرد شاه دل تنها اس ميخرد
انديشه نگار
103/4/5
معمولا رمان هاي ابکي نميخوانم اعتقادم بر اين است انقدر فرصت خواندن کتابهاي خوب را در اين عصر درگيري براي بدست آوردن نان و مديريت خانه بسيار است که فرصت مطالعه محدود است.
خداوند اولين جمله اي که در غار حرا به رسول خداگفت اقراء يعني بخوان، خداوند اين قدر براي خواندن و نوشتن ارزش قائل شده که اولين سخن اش اقراء است پس برادر عزيز همانطور که خداوند گفته سرگذشت پيامبران و قصه هاي قرآن را بخوان انشالله اين راهي باشدکه به کمال برسي و خود شناسي خودت را کامل کني انسان اول اگر خودش را بشناسد مي تواند خداي خويش را بشناسد و شب ها در عالم خواب به مکاشفاتي دست پيدا کند
+
فرانسه
قهوههايش
معروف است
و هندوستان
عاشقانههايش...
همين است که
همهچيز
از يک قرار ساده
شروع ميشود!
در کافه پاريس
حواليِ گاندي...
انديشه نگار
103/4/5
+
ما را به حالي سبز.. و هميشه سبز برگردان...
![](https://imgurl.ir/uploads/g87249_unnamed.jpg?w=512&h=461)
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
سلام. عيدتون مبارک.
عيدي پارسي بلاگ براي عيد غدير 1400 در صفحه خانگي فعال شد
دبيرستان انصاري
103/4/5
خدا حفظ ات کنه که ديوونه هارو اسما شده رفيق خطاب مي کني و جلو روشون تحويل مي گيري اينکارو خيلي ثواب داره خصوصا که اين افراد اکثرا تنها هستند و شکست خورده و غريب چون هيچ هيچ کس نمي خواد يک ديوونه رو هم مشرب دوست خودش حتي خطاب کنه چه برسه سلام مگر مثل شما بزرگوار باشه که رفيق هم خطاب مي کنه و اينکارتون نشان از روح بزرگ و تواضع مثال زدني شما حکايت داره
+
* مهم نيست*
که آدم ها چگونه اند
مهم نيست
جواب سلامت را ميدهند يا نه
تو سلام کن
سر به سر دلشان بگذار
شيطنت کن و بخند
*مهم اين است*
که تو خوب باشي
روزي دلشان
براي خوبي هايت تنگ ميشود...
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
و بي گمان فلسفه قربان،
سر بريدن نيست دل بريدن است!
دل بريدن از هر چيزي که به آن تعلق داري
دل بريدن از هر چه که تو را از ” او ” ميگيرد،
ميخواهد شادي باشد يا غم
يا فقدان نور باشد يا سياهي، فقر باشد يا توانگري، شهرت باشد يا قدرت…
عيد قربان بر شما مبارک
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
داستايفسکي ميگه: « زني که کتاب ميخواند، به آساني عاشق نميشود؛ او تنها به دنبال همتاي معنوياي است که با جزئيات کوچکش تشابه داشته باشد.»
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
عاري از صبرم و طاقت نفسم بند آمد
زير اندوه فراقت نفسم بند آمد
ايستادي لبه ي زندگيم، از اين روست
هر كسي رفت سراغت نفسم بند آمد
مو زدي شانه و ناخواسته عطري برخاست
مثل گل هاي اتاقت نفسم بند آمد
ساعت تازه ي خود را كه نشان مي دادي
چشم افتاد به ساقت نفسم بند آمد
موقع گفتن ِ اين شعر كمي ترسيدم
خوش نيايد به مذاقت ؛ نفسم... كاظم_بهمني
2-بهار انديشه
103/4/5
كيوان گيتي نژاد و
103/4/5
به چه کار آيد جز حسرت دل از پي دوست من شکيبايي را در زندگي برگزيدم و افسوس جدل با دل خود مهمان ويژه اين بازي بود خاطري دارم پر از زرق و برق زيباي اخوت و مروت اما چه سود در اينجا هم دلي و همسفري با هم متقارن نبود هرکي به سوي تقدير جفا مي کرد يار سوگل خويش را نجوا مي کرد يادم ايد آن روز شيرين سرکش از آن ديار آشنا و قديم حال گذشته از همه احوالم آن دل زمهرير و خوش خط و خالم کو
+
چند وقت پيش با يکي از دوستان قديمي بعد از کلي کش و قوس تونستيم چند کلمه حرف بزنيم و آدرس اينيستا رد و بدل کنيم
يک استوري گذاشته بودم به شدت خيلي زياد واکنش نشون داد توهين کرد و رفت
فقط خواستم اينو بگم که کاش آدم تو بچگي بمونه ...آدم ها هر چقدر بزرگ تر ميشن ترسناک تر ميشن...حاضرن به خاطر عقايد و سلايقشون حتي آدم هم بکشن...
كيوان گيتي نژاد و
103/4/4
ز اين عشق ما را جز غم نبود آنچه يار مي جست در من بود اما ذي قيمت نبود من او را به منتهاي قلب مي پرستيدم اما در آئين او پرستش جز خدا مقبول درگاهش نبود من آن عاشق رسواي شهرم من مجنون حيدري آن پير دهرم من عاشق سينه چاک حيدر و اولاد حيدرم جانم به قربانت سيد علي اوج تو کفن من را مي طلبد کفن ام به فداي رخ چو ماه ات پدرم
+
هوالشّهيد
*چون نخل - نه مثل بيد - مي بايد زيست
پيش از مردن، شهيد مي بايد زيست
چون برف بروي شاخه هاي دنيا
کوتاه ولي سپيد مي بايد زيست*
#زين_العابدين_آذرارجمند
#لنگرودي
#شهادت
#شهيد_جمهور
#شهيد_رييسي
#رباع
![](https://s30.picofile.com/file/8476059368/%D8%B1%D8%A6%DB%8C%D8%B3%DB%8C1.jpg?w=639&h=580)
هما بانو
103/4/3
آنانکه خاک را له نظر کيميا کردند بي شک آيت الله رئيسي را براي رسيدن به معبود و رسيدن جستن از عالم برزخ به مقصد صحراي احمر ياري رسان بودن حاجي انشا الله زير علم علمدار صحراي احمر و زير پاي ولي الله حي امام مطلق سيد علي س به زودي با هم ديدار خواهيم کرد اي کاش زودتر از شما مي رفتم که براي آماده شدن براي راهي شدن به صحراي احمر به فرار از اين عالم برزخ بس از شما نيازمند ترم