فرستنده :
سحر
سه شنبه 91/7/11
در نگاه ات همه ي مهرباني هاست:
قاصدي که زندگي را خبر مي دهد.
و در سکوت ات همه ي صداها:
فريادي که بودن را تجربه مي کند.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود
و انسان با نخستين درد.
در من زنداني ستمگري بود
که به آواز زنجيرش خو نمي کرد-
من با نخستين نگاه تو آغاز شدم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو که اي؟ سرو آزاده ي من
نور چشم خدا داده من
چشم تو، جام من، باده ي من
تو اميدم، توانم، بقايم.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
سالها دل بمهر تو بستم
پشت خود را ز غمها شکستم
نيمه شبها براهت نشستم
تا شود از تو روشن سرايم .