فرستنده :
محمد حسن اسايش
شنبه 91/1/19
قلب زهراچودل احمد مختار بسوخت کز شرار محنش گنبذ دوار بسوخت
خون ديوار ودر سوخته را هرکه بديد جان او از شرر آن در وديوار بسوخت
وقعه ي ميخ در وضرب لگد سوخت مرا سينه ي فاطمه چون زآتش مسمار بسوخت
داستان ژس در وقعه ي جانسوز بود زآن محن ديده ي هر ثابت وسيار بوخت
چه کشيده است ندانم زغلاف شمشير که دل وپهلويش از شعله ي آزار بسوخت
تازيانه بنموده است سيه بازوي وي عالمي زين ستم دشمن خونخوار بسوخت
رنجه کردند دلش چون فدکش گشتي غصب که از آن رنجُ دل احمد مختار بسوخت
بشکند دست عدو چون برخش سيلي زد که از آن ُ صورت گنجينه ي اسرار بسوخت
محسنش سقط شد (آهي )زهمان ضربت در زين غم وغصه دل حيدر کرار بسوخت
---به نقل ازديوان آهي -جلد دوم -ص ۱۰۷-سروده ي َلي آهي -انتشارات خزر -تهران-