فرستنده :
همخونه
دوشنبه 92/7/29
باران که مي گيرد به هم مي ريزد اعصابم
تقصير باران نيست...مي گويند: بي تابم...!
گاهي تو را آنقدر مي خواهم به تنهايي
طوري که حتي بودنم را بر نمي تابم
هر صبح ،بي صبحانه از خود مي زنم بيرون
هرشب کنار سفره ،بُق کرده ست بشقابم
بي تو تمام پارک هاي شهر را تا عصر
مي گردم و انگار دستي مي دهد تابم
شب ها که پيشم نيستي...خوابم نمي گيرد
وقتي نمي بوسي مرا...با "قرص" مي خوابم...!