فاطمه
فهرست دوستان
      صفحه 1 از 16 ( 256 دوست)  < 1 2 3 4 5   >  
مشخصات فردي
ويژگيهاي من

مشخصه اخلاقي: خوش اخلاق
رنگ مو: مشكي
رنگ چشم: قهوه اي
تناسب اندام: معمولي
رابطه با سيگار: متنفرم
قيافه: متوسط
رنگ پوست: گندمگون
بيني: متوسط
غيرقابل تحمل: دورويي و دروغ
تخصص: مخ زدن....
علايق من

ورزش: تنيس روي ميز
کتاب: در سي ورمان
موسيقي: پاپ
خواننده: مرتضي پاشايي فرزاد فرزين مهدي احمدوند لي مين هو
فيلم: کره اي -ترسناک -جنگي و...
غذا: گياه خوارم
روز هفته: همه روزا قشنگه
فصل سال: پاييز
تيم فوتبال: پرسپوليسو عشقه
تفريح و سرگرمي: اينترنت
پاتوق: اينجا

از نگاه ديگران
فرستنده : بچه هاي مدرسه فرزانگان 17   پنج شنبه 94/7/9
بچه هاي مدرسه فرزانگان 17
وب خوبي داريد
عيدتونم مبارک
در وبم منتظرتونم
فرستنده : amirali   دوشنبه 94/7/6
amirali
سلام ابجي گلم. وبتون عاليه و ميتونه عالي تر هم بشه و اميدوارم که همچين اتفاقي بيفته. ممنون ابجي که نظر دادي بازهم سر بزني خوشحالمون ميکني ابجي گلم.... هميشه و همه جا موفق باشي.....
فرستنده : sArA   چهارشنبه 94/7/1
sArA
سلام عزيزم وبت عالي بود کلي خنديدم خيلي خوشم اومد من اينجور وبا رو خيلي دوس دارم
اگه دوس داشتي و فرصت کردي به وب منم يه سري بزن عزيز
فدااااااااااات
بوووووووووسسسسسسس
بااااااااااااااااااااي عسيسم
    صفحه 1 از 2 ( 6 نظر)  < 1 2 >  
مشخصات
فاطمه
وبلاگ : تک شاه قلبم
پارسي يار : mystery
فاطمه

نام: فاطمه
نام مستعار: فاطمه
جنسيت: زن
استان محل سكونت: همدان
شهر: تويسركان
آدرس: نميييييدم...
زبان: فارسي
تاريخ تولد: 25 / فروردين / 1379
سن : 24 سال و 8 ماه و 12 روز
تاريخ عضويت: 94/3/11
سن وبلاگ : 9 سال و 6 ماه و 24 روز
وضعيت تاهل: مجرد
تحصيلات: زير ديپلم
وزن: 55
قد: 171

درباره خودم: اعتماد به نفس بالا، روراست، درس خون ، باادب و...
توضيح: حتماااااا بخوووووووونيييييييد داستان... عصبانيت و عشق حتما بخونيد مرد درحال تميز كردن اتومبيل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 4 ساله اش تكه سنگي برداشته و بر وري ماشين خط مي اندازد. مرد با عصبانيت دست كودك را گرفت و چندين مرتبه ضربات محكمي بر دستان كودك زد بدون اينكه متوجه آچاري كه در دستش بود شود. در بيمارستان كودك به دليل شكستگي هاي فراوان، انگشتان دست خود را از دست داد. وقتي كودك پدرخود را ديد با چشماني آكنده از درد از او پرسيد: پدر انگشتان من كي دوباره رشد مي كنند؟ مرد بسيار عاجز و ناتوان شده بود و نمي توانست سخني بگويد، به سمت ماشين خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشين .. و با اين عمل كل ماشين را از بين برد و ناگهان چشمش به خراشيدگي كه كودك ايجاد كرده بود خورد كه نوشته بود: ( دوستت دارم پدر ! )
بهترين حرف: حضرت ادم وقتي داشت از بهشت بيرون ميرفت:خدا گفت:نازنينم آدم ، با تو رازي دارم...اندکي پيشتر آي....آدم آرامو نجيب آمد پيش...!!!زير چشمي به خدا مينگريست...محو لبخند غم آلود خدا ، دل انگار گريست...!!گفت: نازنينم آدم ، قطره اي اشک زچشمان خداوند چکيد...يادمن باش که بس تنهايم... بغض آدم ترکيد... گونه هايش لرزيد...به خدا گفت: من به اندازه ي گل هاي بهشت... من به اندازه ي عرش... نه... نه... به اندازه ي تنهاييت اي هستي من دوستت دارم....!!!آدم کوله اش را برداشت....خسته و سخت قدم برميداشت... راهي ظلمت پرشور زمين....زير لبهاي خدا باز شنيد... نازنينم آدم.... نه به اندازه ي تنهايي من.... نه به اندازه ي گلهاي بهشت ....که به اندازه يک دانه ي گندم.... تو فقط يادم باش..


ParsiBlog.com ® © 2010