پيام
+
[تلگرام]
نداري درنگاهت اشتياق و عشق پيشين را
و آن فرهادکش چشمان شور انگيز و شيرين را
سلامت کردم و از مهر خالي پاسخت ديدم
گمانم برده اي از خاطرت آن عهد ديرين را
نمي خندي و بر لبهاي من گلخنده افسرده ست
زدي زخم خزان گلبرگ هاي ياس پرچين را
صفاي شعرهايم برکه هايي حسرت آلودند
پلنگي خسته جانم,کرده ام گم ماه و پروين را
به چشم بي فروغم روشني بخشند چشمانت
چرا بندي برويم جلوه ى زيباي رنگين را
خودت را شايد,اما کي خيالت را دهم از دست
کجا مسکين ببازد گنج در و جام سيمين را
براهت مي نشينم تا دمي بينم نگاهت را
و پاشم خاک,چشمان حسود اقبال و بدبين را
#مهدي.زکي زاده
#مکتب-شعر-شهريار
جبهه مقاومت اسلامي
96/7/25
انديشه نگار
بسيار عالي
آواي روستا
{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} جسارتا بايد عرض کنم که از بزرگي نيست فراموش کردن عشق....ميترسيم از نگاه مردم و ازاينکه مبادا عشق را جور ديگري تفسير کنند....وااااي بر ما مردم که از عشق دور ميشويم و روز بروز ميهنمان درگير تر ميشودو مردمان آشفته تر و سنگ دل تر