پيام
+
شکوفه واشده اما دلم بهاري نيست
که شهر خالي ازاحساس بي غباري نيست
غرور کشورجانم به گردآلوده ست
وچشم مردمش الا به سوگواري نيست
دهان پسته به فريادغصه ها بسته ست
درون بستر رودي ترانه جاري نيست
سکوت ميکنم اما نه از رضامندي
نگاه مرغ قفس جزبه بردباري نيست
وسال سال جديداست وفال,فال قديم
به بي قراري احوالمان قراري نيست
خطوط خاکي خشکيده ي لب کارون
نمي نديده,علاجي به زخم کاري نيست
* نهانخانه جان*
95/12/8
آواي روستا
به رغم اينهمه اندوه,سبزه مي کاريم...که سينه خالي ازعشق و اميدواري نيست....صبورباش,ستمديده ميهنم,عيد است....شکوفه واشده,گرچه,دلم,بهاري نيست...