پيام
+
آتش زدي,برج دلم آوار کردي
درخواب بودم که مرابيدارکردي
گفتي که:عاشق باش,گفتم:چشم...اما
بارفتنت کار دلم را زار کردي
تقديربي تغيير,عمري باورم بود
باشک دلم را راهي پيکارکردي
باسوختن,مي ساختم,اين عادتم بود
ديدمرا ازطرح نو سرشارکردي
آشفته بودم,تلخ بودم,خسته بودم
باجام لبهايت مرا هوشيارکردي
اسفندبانوي پراز عطر بهاري
جان ودلم باسبزه و گل,يارکردي
2-سبک زندگي
95/11/13
آواي روستا
چيزي نمانده تا گل وتاميوه,بانو....بامن نماني زخم را تکرارکردي...