پيام
+
درمن هنوز ازعشق چيزي مانده باقي
بازنده ام عمري,پشيزي مانده باقي
خشکيده از زخم تبرهايم به ساقه
برگي به فصل برگريزي مانده باقي
آزرده جاني دارم از جور ستمگر
دردل اميد رستخيزي مانده باقي
بيگانه,جاي خود,ولي افسوس,افسوس
زخم است پشت ازدوست,تيزي مانده باقي
آنها که بر پيشاني خود پينه بستند
درکفش هاشان ريگ ريزي مانده باقي
گرچه غبار غم زده آيينه ام را
درآن نشاني از تميزي مانده باقي
بي پاتوقي
95/11/21
انديشه نگار
درمن هنوز ازعشق چيزي مانده باقي....