شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

درب کنسرو بازکن برقی
+ هو القريب وقت بسيار تنگ و راه بسته بود يکي گفت قرعه کشي کنيم هر هفت نفر مي خواستند بر قرعه کشي نظارت داشته باشند يک برگه مرخصي را که ته جيب يکي از خودشان پيدا شده بود به هشت قسمت تقسيم کردند در تاريکي شب نام هر هفت نفر را نوشتند همه سرک کشيدن تا مطمئن شوند نامشان نوشته شده است گذشت ستاره سهيل شده بود فرمانده از ميان کلاه آهني يکي از کاغذ ها را برداشت. دستش لرزيد و آن را باز کرد
چهارده چشم حريصانه انگشتان فرمانده را مي نگريست قرعه به نام کوچکترينشان افتاد همه با اندوه و حسرت به او نگاه کردند و بعد از فرمانده او را در آغوش گرفتند خفه وبي صدا گريه کردند وبا او خداحافظي کردند برنده خوشحال به طرف ميدان مين دويد پرند ه اي که از قفس مي پريد فرمانده کاغذ قرعه را بعنوان آخرين يادگاري از پسرش درمشت گرفته بود
داش هادي
کجا رفتند فرماندهاني که براي لو نرفتن عمليات سر برادر موج گرفته خود را زير آب ميکردند تا جان دهد! رانت خواري و فاميل بازي تا کجا ها رسيد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
يا جده ي سادات:(((((((((((((خيلي تلخ بود:(((
درب کنسرو بازکن برقی
داستان نويس
رتبه 95
1 برگزیده
410 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
داستان نويس عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top