شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو
+ عشـــــــــــــق ايستادن زير باران و خيس شدن با هم نيست... عشـــــــــــــق آنست که يکي چتري باشد براي ديگري و او هرگز نداند که چرا خيس نشد…
دانيال*
نبودنت ، حجم بيشتري از قلبم را ، نسبت به بودنت تسخير کرده
دانيال*
آنچه سکوت شب را مي شکند گريه من است و آنچه غرور را ميشکند محبت توست
دانيال*
در خيال من بمان ، اما خودت برو . آنکه در روياي من است مرا دوست دارد ، نه تو
دانيال*
اگر سهم من از اين همه ستاره فقط سوسوي غريبي است، غمي نيست. همين انتظار رسيدن شب برايم کافيست
دانيال*
وقتي گلدان شکست مادرم گفت حيف بود پدرم گفت قشنگ بود خواهرم گفت مال من بود برادرم گفت گرون بود مادر بزرگم گفت دوستش داشتم ولي وقتي دلم شکست کسي آه هم نگفت
دانيال*
وقتي به آسمون نگاه ميکني، دوست داري کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اوني که کم نور تره قانع باش چون اوني که پر نور تره را، همه نگاه ميکنن
دانيال*
به او گفتم غمگين ترين ترانه را برايم بخوان چشمهايش را بست و آرام گريست,گريست,گريست...
دانيال*
انيشتين مي گويد زندگي مثل دوچرخه سواري است براي حفظ تعادل بايد حرکت کرد
دانيال*
هرگز چشمانت را براي کسي که معني نگاهت را نمي فهمد گريان نکن
دانيال*
کاشکي بدوني چشمات و به صدتا دنيا نميدم يه موج گيسوي تورو به صدتا دريا نميدم
دانيال*
مي شه بعضي ها رو مثل اشک از چشمات بندازي…. اما نمي توني جلوي اشکي رو بگيري که با رفتن بعضي ها از چشمات جاري مي شه……
دانيال*
دوستش مي دارم چرا که مي شناسمش به دوستي و يگانگي هنگامي که دستان مهربانش را به دست مي گيرم تنهايي غم انگيزش را در مي يابم و انگاه در مي يابم که مرا ديگر از او گريزي نيست
دانيال*
چشم در راه کسي هستم کوله يارش بر دوش ، آفتابش در دست خنده بر لب ، گل به دامن ، پيروز کوله بارش سرشار از عشق ، اميد آفتابش نوروز باسلامش ، شادي در کلامس ، لبخند از نقس هايش گُل مي بارد با قدم هايش گُل مي کارد مهربان ، زيبا ، دوست روح هستي با اوست !
دانيال*
اي سر آغازهمه خوبي ها مينويسم از تو تو که سر سبز ترين منظره ايي تو که سر شارترين عاطفه ايي برترين خواهش و احساس نياز وبدان تا به ابد دوستت ميدارم دوستت ميدارم از زمين تا بخدا از همين نقطه ي خاکي تا عرش
دانيال*
شيشه دل را شکستن احتياجش سنگ نيست اين دل با نگاهي سرد پرپر مي شود با خودم عهد بستم بار ديگر که تورا ديدم … بگويم از تو دلگيرم ولي باز تو را ديدم و گفتم : بي تو ميميرم
دانيال*
پيداست هنوز شقايق نشدي، زنداني زندان دقايق نشدي، وقتي که مرا از دل خود مي راني، يعني که تو هيچ وقت عاشق نشدي، زرد است که لبريز حقايق شده است، تلخي و درد موافق شده است، عاشق نشدي وگر نه مي فهميدي، پاييز بهاريست که عاشق شده است،
دانيال*
دو مشت گِل در دست بگير ، تا آنجا که ميتواني بهم بياميزشان ، از مشتي از آن تنديس من ، و از مشتي ديگر تنديس خود ، اکنون بي درنگ تنديس ها را خرد کن، دوباره بهم بياميزشان ، از نو هر دو را بيافرين ، يکي به شکل تو ، و ديگري به شکل من ، گِل من گِل توست ، و گِل تو گِل من.
دانيال*
اگر من بي وفا بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بي وفايي مثل تو ،مرا در دام تنهايي انداخت. اگر اشکهاي من ظاهري است ، حرفهاي دلم دروغين است ، پس چرا بر روي قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنيد که اين قلب شکستني است! )
دانيال*
صدا کن مرا که صدايت زيباترين نواي عالم است. صدا کن مرا که صدايت قلب شکسته ام را تسکين ميدهد. صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از ياد نبرده اي مرا. نشسته ام تا شايد صدايم کني، صدايم کني ومحبت بي دريقت را نثارم کني…
دانيال*
چقد تاريک شد دنيا... که زيبا روي من تنها... برفت از اين جهان و من... بماندم با همه غم ها...
دانيال*
زيباترين عکسها در اتاقهاي تاريک ظاهر ميشن? پس هر وقت تو قسمت تاريک زندگيت واقع شدي بدون که خدا قصد داره يه تصوير زيبا ازت بسازه
دانيال*
اگر نميتواني بالا بري پس سيب باش تا با افتادنت انديشه اي بالا رود
دانيال*
کاش کمي دير شدنها هم خسته ميشدند …تا گاهي انقدر ، زود نرسند
ساعت دماسنج
دانيال*
رتبه 0
0 برگزیده
238 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
دانيال* عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top