پيام
در انتظار آفتاب
103/9/20
همابانو
امروز برادرزاده ام تماس گرفت عمه شماره ملي خودت و مريم رو برام بفرست. گفتم عمه براي چي ميخواي! ، گفت حالا باشه بعدا بهت ميگم فقط سريع برام بفرست..آقام کنارم بود با خنده گفت عمه خانوم ، کيه !! گفتم علي حاج محسن، ميگه شماره ملي خودم و مريم رو براش بفرستم ، نمي دونم براي چي ميخواد!
همابانو
آقام گفت امشب ميخواستم سوپرايزتون کنم علي خراب کرد.. هرچيزي به ذهنم خطور کرد جز سفر مشهد :) گفت فردا ميرين مشهد .. شنيدم حاج محسن اينا پنج شنبه ميخوان با پرواز برن مشهد ، بهشون گفتم براي هما و مريم هم دوتا بليط بگير .. اونقدر ذوق کردم که صداي آقام رو ديگه نميشنيدم فقط خوشحال بودم امام رضا جان چقدر زود صداي دلمو شنيد :'( و اجابت کرد =)
*ترخون بانو*
سلام هماخانم خوش بسعادتتون ان شالله بسلامتي بريد واسه منم دعا کنيد @};-
*قاصدك*
ما را به دعا کاش فراموش نسازند ، رندان سحر خيز که صاحب نفسانند..
انديشه نگار
به به خوش به سعادتتون بانو چقدر زيبا امام رئوف عليه السلام شما رو طلبيدند .ان شالله به سلامتي تشريف ببريد و برگرديد،
همابانو
{a h=setarehab}ترخون بانو{/a} سلام بهترينم..ممنونم دوست خوبم..سلامت باشيد عزيزم. چشم حتما نائب الزياره هستم عزيز دلم@};-
همابانو
{a h=ghasedak2007}قاصدك{/a} سلام عزيزم..خوش به سعادت شما که هميشه در جوار امام رضا هستين..چشم عزيزم دعاگو هستم گلم@};-
همابانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} سلام جان دلم@};- ممنون قربونت برم . به يادت هستم عزيزترينم@};- و نائب الزياره..
انديشه نگار
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} ممنونم مهربون
همابانو
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} فدات نازنينم@};-
همابانو
*شب جمعه و صبح جمعه حرم امام رئوف علي ابن موسي رضا( ع) نائب الزياره و دعاگوي شما عزيزان هستم*@};-
همابانو
يه نم نم بارون خيلي لطيف و يه سرماي دلچسبي تو حرم تمام حس و حال و روح و روانمو نوازش مي کنه ..*چه بهشت زيبا و پر از آرامشي...*خوش به سعادت مشهدي ها چه قطعه ي زيبايي از بهشت نصيبشون شده...
*ترخون بانو*
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} زيارت قبول خواهر نازنينم ممنون بابت دعاي خيرتون ان شالله شما و مريم خانم در سلامت کامل باشيد
عشقستان اسماعيل
زيارت قبول عزيز خدا به همراهتون@};- از ديشب دارم فکر ميکنم چرا يک عکس يادگاري با هم نگرفتيم آخه؟
* راوندي *
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} ياد دارم کودکي هر وقت پارک يا جايي ديدني ميرفتيم دنبال عکاس ميگشتيم تا عکسي بيادگار بگيريم البته زحمات ديگري هم داشت اگر عکس در لحظه ظاهر نميشد اما هيچ اشکالي نداشت . اما اين موضوع که شما مطرح کرديد تقريبا براي همه هست با وجود اينکه همه دوربين عکاسي و فيلم برداري همراه دارند !
* راوندي *
چاره کار هم اينست که نبايد فکر کنيم گوشي تلفن همراه داريم بلکه بايد فکر کنيم که دوربين عکاسي و فيلم برداري با دهها امکانات ديگر به همراه داريم :)
عشقستان اسماعيل
{a h=ravandi} راوندي {/a} اره حيف شد بعد سالها ديدار کرديم با مادر هما ولي عکس نگرفتيم. اخه ديدار اونقدر کوتاه بود که به فکر من نزسيد.
عشقستان اسماعيل
{a h=ravandi} راوندي {/a} داداشم سالها دلش ميخواست استاد رحماندوست را ببيند.استاد زنگ زد مشهدم من و داداش و آجي رفتيم هتل و استاد وبانو رو ديديم . ساعتي با هم بوديم و حرم و..وقتي اومديم خونه گفت:جرا عکس نگرفتم؟داداش تو جشنواره ديگه باهاشون عکس گرفت من بعد 20 سال اشنايي امسال تو جشنواره شعر کودک مشهد باهاشون عکس گرفتم . تازه اونم گروهي در آخرين لحظه استاد صدام زد و گفت بدو بيا تو هم بيافتي :(
* راوندي *
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} يک بار ايشان آمده بودند در تلويزيون و خاطره اي از پارک ساعي را نقل کردند و اينکه دختر خانمي را ديده بودند و بعد از گفتگوي کوتاهي آن دختر را بوسيده بودند و هنگامي که پدر آن دختر متوجه شده بود بسيار شاکي پليس خبر کردند
* راوندي *
{a h=smaeil59}عشقستان اسماعيل{/a} البته ايشان در ادامه گفتند که بعد از اينکه آنها متوجه شدند که من کي هستم از شکايت خود صرف نظر کردند . البته ايشان اشعار بسيار زيبايي براي کودکان سرودند اما بعقيده بنده هر چقدر هم عاشق کودکان باشند حق ندارند فرزند شخصي غريبه را ببوسند . اين اتفاق در نمايشگاه هم افتاد جايي که آقاي قناد را ديدم و هنگامي که در حال گفتگو بوديم ناگهان
* راوندي *
تعداد زيادي دختر مدرسه اي که مشخص بود بالاي 9 سال سن دارند با همان لباس فرم مدرسه نزديک شدند و وقتيکه ايشان را ديدند بادهيجان فرياد زدند ايشان هم بلافاصله نزديکشان شدند و شروع کردند به بوسيدن تک تک تعدادي از آنها بعد روي سن رفتند و با گفتن فيتيله و بچه ها هم جمله تعطيله من ديگر از آنجا رفتم
* راوندي *
خود من هم اکنون در پارکهاي اطراف منزلمان با نوجوانان و کودکان بسياري در ارتباط هستم بعضي از آنها بقدري به من اظهار علاقه ميکنند و مرا دوست دارند که والدينشان احساس نگراني ميکنند اما هرگز به خودم اجازه نميدهم به آنها دست بزنم چه رسد به اينکه بخواهم آنها را ببوسم حتي وقتيکه هجوم ميآورند قصد دارند مرا در آغوش بگيرند ديگر ناگزير دلشان را نميشکنم و استقبال معمول ميکنم .
* راوندي *
البته چه اعمال من چه آنها نوع عملمان هر چه که باشد بر خدا پوشيده نيست و قصد ندارم دست روي نيت شخصي بگذارم اما بهر حال نفس عمل اشکال دارد حتي اگر پدر و مادرها هم مشوق کودکانشان باشند ديگر اگر اينکه ناراحت شوند خدا ميداند تکليف چيست حتي اگر هيچ قصد شومي در کار نباشد .
* راوندي *
اين قصه سر دراز دارد اما تا همينجا کوتاهش ميکنم تقريبا ديگر همه از اوضاع اطلاع کافي دارند .
در انتظار آفتاب
http://banoyedashteroya.parsiblog.com/Old/Feeds/ زيارتتون قبول باشه مادرجانم خوش به سعادتتون@};-
هايدي
سلام هماجون زيارتت قبووووول انشاءالله رزق و روزيِ هر سالتون باشه@};-
هايدي
به به ديدار هم که داشتين با عشقستان عزيز
همابانو
فيدو بيارم بالا، در اولين فرصت جواب بدم:D