پيام

همابانو
96/3/23

+ سلام:) اينهم سالاد الويه منتهي با طعم پارسي يار :) جا نداشت "بلاگ" بنويسم به *يار * بسنده کردم :-D

به به. دلم الويه خواست اونم هما پز و طعم پارسي!

هماجون بچه هات نق نميزنن تزئين پارسي يا کلا عکس و اينا؟ بچه ها مناينقدررر بي احساسن!!! تو گروه خانوادگي قرار بود چيزاييک درست ميکنيم عکس بزاريم تا انگيزه بشه براي بقيه. من چند بار محدود عکس گرفتم بچه هام شروع کردن نق زدن و کنايه زدن. يه مدت بواشکي عکس ميگرفتم ک نفهمن. بعدم کلا بيخيال شدم

{a h=Fatimabanw}دخمل جوني??{/a} ببخشيد فاطمه عزيزم:) حلال کنيد مادرجون@};-

به به چه ژله خوشملييييي. زير ژله آخري بيسکوييت ريختي؟ انگار چيزي بينشه

{a h=banamak57}هايدي{/a} آبجي اتفاقا توي فيدهاي قبل در مورد همين مورد حرف زدم :) حالا بعدا ميام جواب ميدم:)

{a h=Fatimabanw}دخمل جوني??{/a} الهييييي عزيزم:)

@};-

قشنگه مادر ولي مخالف زدم خودتم ميدوني واسه چي(:

اينم !؟ يا اينا !؟ خب دومي با طعم چيه !؟:D

به به... چه خوشگل... چه خوشرنگ چه خوشمزه....بازم اسم پارسي يار :) پس کي اسم من......:D ؟ دستتون درد نکنه مادر جاااان @};- قبول باشه.

{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} نيگاهتون قشنگه مادر.. نه ولا من از کجا بدونم سي چه مخالفت زدين:)

{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} سلام جناب يزدي .. خب من روي سالاد نوشتم پارسي پس سالاد طعم پارسي داره.. ژله ديگه همون طعم ژله داره :)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} :)

{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنون عزيز دلم.. خوشرنگ و خوشگل مي بينيد شما.. الهي قربونت برم شما اسمت روي گوشه گوشه ي دلم حک شده..:)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} اي جانم مادري....جاي خوبي توي دلتون دارم ميدونم... همون برام يک دنيا ارزش داره.... ممنونم از مهربونيتون@};- .

{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} فدات عزيز دلم.. جايگاهت توي قلبم .......................... خودت از حالِ دلم آگاهيد ديگه چيزي ننويسم بهرته مهساي عزيز تز ار جانم@};-

{a h=banamak57}هايدي{/a} عه هايدي من اصلا کامنت دومي رو نديده بودم.. فيد که زدم وقت نداشتم بمونم و گذرا پاسخ دادم که بعدا سر فرصت بيام و راحت تر جواب بدم

در مورد کامنت اولت صادقانه بگم تا پارسال و يا همين چند ماه پيش هم خيلي حساست نبود.. البته خدا رو شکر آقام تا به الان هيچ اذيتي نکرده و حتي مي دونه علاقه ي شديدي به پارسي و دوستانم دارم.. پسرم به مزاح و يا حالا انتقاد فقط به زبوني ميگه ..اما دخترم.. واي چقدر نسبت به پارسي حسادت ميکنه:)

البته بهش حق ميدم .. اون تا 10 سالگي بايد تو بغلم بخوابيد و تا وقتي خوابش برده بود من برفتم تو اتاق ..الان يک ساله که مستقل شده و قبول کرده به تنهايي بخوابه..و البته از وقتي علاقه ي منو نسبت به شما و مهسا و دلارام و منيره و........... مي بينه حسود شده.. مثلا تا از من دلخوره ميشه ميگه هايدي جانت! حالا حتما مهساي عزيزت .. دلارام جونت .. منيره جانت و............:D .

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} سي يکه ما هم دل داريم مادر خان

وقتي من با شماها تماس دارم خودش اکثرا مي بينه و زمان طولاني هم که صحبت مي کنيم .. منم گاهي تو خونه صحبت هايي ميکنم.. خلاصه دخترم به شدت حسادت مي کنه و الان ديگه حساس شده و اگه ميخوام روي چيزي پارسي بلاگ بنويسم هي کنايه مي زنه و تهديد مي کنه من دست نمي زنما:D

ديگه اومدم براي دل خودم اول روي سالاد الويه نوشتم پارسي يار و يه دونه عکس انداختم.. اما براي خودمون روي سالاد نوشتم يا علي :)

اين سفره خودمون:) http://banoyedashteroya.parsiblog.com/Files/b75991ab48740efc87145223dd724790.jpg

{a h=sabooooooo}آيينه سکندر{/a} سلام جناب عمو ايينه سکندر.. :) طاعات و عباداتتون قبول.. نوش جان :)

{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} خب به مادر و يا همسر خانمي بگيد براتون درست کنند .. کاملا آسون و بسيار خوشمزه هست:)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} ايييي گفتيد همسر بزار ايشالا بعد رمضون عقدش کنم دارم براش(: ولي مادر من مخالفم همچنان(:

{a h=banamak57}هايدي{/a} نه آبجي جون ژله هاي چند رنگ رو اگر با بستني مخلوط نکنيم رنگ ها نشون داده نميشه .. براي اينکه کمي مات شه و رنگ خودشونو حفظ کنه کمي بستني مخلوط هر ژله کردم. ژله بستني آلورا رو که ريخته بودم فکر کردم خودشو گرفته ژله تمشک رو که خواستم بريزم يهو ديدم يه کوچولو لايه بستني برداشته شد ..

فهميدم هنوز ژله آلورا خودشو نگرفته و بعدا که ژله تمشک رو روي ژله بستني آلورا ريختم اين لايه برداشته شده توي ژله ديگه نمايان شد

{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} وااااااااااا اين ديگه چه طرز صحبتِ!!..:( خدا کنه خانم همسر هميشه براتون ديکتاتور باقي بمونه تا ديگه اينطوري نگيد :) مخالفتتون مستدام :)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} (: شما هميشه مادر ما هستيد چه با خان بودن چ با هما بودن چپ و راست ارادت داريم خدمت مادر هما دشستاني@};-

:( گشنمهههههه

{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} زنده باشيد مادر.. خدا شما رو حفظ کنه :)

{a h=jadoonashodeh}2 سما{/a} الهي بميرم گلم :( ببخشيد مادر جون

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} خـــــــــــدانــــــــکنـــــــه

{a h=jadoonashodeh}2 سما{/a} @};-

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عليکم السلام سرکار خانم نميدونم :D خب اون يکيم طعم سالاد داره:D

الهي.... مادر جون خب اين دختر گلتون رو مراعات کنيد اسم ماها رو کمتر جلوش بيارين....:) دخترا به محبت حساسن.... خدا حفظش کنه ان شاالله...@};- من سيستم رو گذاشتم تو اتاق دخترم و هر وقت ميرم پاي سيستم اونم خوشحال ميشه و مياد تو اتاقش ميمونه و دوست داره هميشه من اونجا باشم . گاهي هم که با موبايل ميام پارسي، کنارمه هر جا باشم...@};- :) .

سلام هما جان. خوبي عزيز؟ طاعاتت قبول. منو دعا مي کني که ؟ :) باز هم هنرمندي شما و شرمساري ما... بريم اينورا پيدامون نشه...B-)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} چاکريم

{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} :)

{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} مهسا جان درست ميگيد عزيزم.. اما متاسفانه مريم به خاطر محبت بيش از اندازه ي من به خودش نسبت به همه حسادت داره.. حتي برادرش. کافيه يه کوچولو به مهدي محبت کنم با من بد ميشه .........:) اتفاقا توي اين سه سال سيستم تو اتاق مريم بود .. من به خاطر کار با کامپيوتر که همش تو اتاق مريم بودم حتي شبها تا دير وقت هم که مي يومدم پارسي چون تو اتاق مريم بودم.:) .

يه روز به آقام گفتم عزيز بايد يه کار کنيم مريم مستقل از من شه.. از طرفي تا وقتي سيستم تو اتاق مريم هست من شبها دير ميخوابم .. اگه ميخواي زود بخوابم بزار سيستم رو بيارم تو اتاق خواب و....اينطوري هم مريم به نبود من عادت ميکنه و ترس تنها ماندن از بين ميره هم من شبها زودتر مي خوابم.. چند ماه رو مخ آقام بودم آقام قبول نمي کرد کامپيوتر رو بيارم تو اتاق خواب تا اينکه يه شب تو عمل انجام شده قرارش دادم:)

يه شب که آبجيم با شوهرش اومدن ترتيب کار رو دادم و آقام هم اول با عصبانيت نيگاهم مي کرد و.......... اما بعدش آروم شد .. و من هم يکي دو ماه بعدش کم کم از مريم فاصله گرفتم .. ولي در کل به خاطر علاقه ي شديد من به مريم و محبت زيادي به اون .. باعث شدم يه دختر حسود بار بياد.. من خودم تا سن چهل سالگي نسبت به هيچ شخصيتي و هيچ وقت حسادت رو تجربه نکرده بودم و حسودي نميکردم..

فقط يک بار توي زندگيم تجربه اش کردم اونهم ...........:)

{a h=emozionante}.: فاطمه بانو :.{/a} سلام عزيز دلم.. طاعات و عبادات شما هم قبول نازنين دوستم.. اتفاقا ديشب که شب بيست و يکم بود به يادتون بودم و قلبا دعا گو.. يه مدت از عدم حضورت توي فيدهام دلتنگت مي شدم اما چون حضورت رو توي پارسي بلاگ مي ديدم خوشحال و آروم ميشدم.. البته مي دونستم فقط از طريق تلگرام مطلب مي زاريد .. اما همين هم منو خوشحال مي کرد که هستيد:)

خوشحالم از حضورت عزيز دلم..هنرمندي چيه قربونت برم.. ! سادلاد و ژله رو که همه بلدن .. هنري که شما داريد من نصف اين هنر رو هم ندارم بعدا يواش درگوشي به خودتون ميگم:) @};-

{a h=rezasafar}رضا صفري??{/a} بزرگواريد شما آقا رضا:)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عزيزمي.. اگه آنلاين شم که حتما به جبران محبتات بهت سر مي زنم.. من و هنر؟! :)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} آهااان. کار با بستني يکم سخته. يعني يکم نبسته باشه کار خراب ميشه. بين ژله ها هم بيسکوييت بتي پور بزني خوشمزه ميشه.

هما جون من که پسرام حس حسادت دارن دخترا که جاي خود داره :دي. به قول سايه اون پسربزرگم که مادرشوهرم زاييدتش بيشتر حسادت داره خخخخخ.

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} :D

{a h=emozionante}.: فاطمه بانو :.{/a} خوشحالم مي کنيد نازنين دوستم.. هنر؟ آره و عالي .. يه مادر نمونه ايد و اين بهترين هنره گلم..:) من هميشه تو دلم تحسينتون ميکنم عزيز دلم@};-

بح بح

{a h=banamak57}هايدي{/a} آره هايدي جان.. مثل اين ژله که ديگه فايده هم نداشت و نشد درست کرد..

{a h=banamak57}هايدي{/a} واي هايدي اين دخترم از مرز حسادت هم رد کرده ..:) من که ديگه در برابرش دارم کم ميارم..:(

{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} :)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} شايد اقتضاي سنش باشه. يکم وانمود کن نسبت به پارسي و دوستان بيخيال شدي. وانمود کنياااااااااا يهو بيخيالمون نشيااااااا ک دق ميکنيم :'(

{a h=banamak57}هايدي{/a} نميدونم هايدي جان.. در کل مريم نسبت به مهدي .. به گلهام و پارسي که مشدد حسادت مي کنه .. من بي خيال شما بشم..!!! :( واي هايدي جان..!! وجودميد شما.. :) لحظه شماري ميکنم بيام قم و خوابمو خودم تعبير کنم..:)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} خب بي خيال من بشيد...:) .

{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} دورت بگردم مهسا جان..:) الهي قربونت برم هر کدوم از شما با يه حس خاص ،يه جايگاه خاص تو قلبم داريد.. من بي خيال شما بشم؟!:( من از همين فاصله شما رو نفس مي کشم مهساي من:)

شما عزيزيد مادر جان..... دل به دل راه داره....@};- :) .

واااي چقد خوشکله ژله هه:)عاالي

{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} :) @};-

{a h=balayeasemoony}بلاي آسموني??{/a} خوشگل مي بيني عزيز دلم:) چقدر دير سر مي زنيد:(

ما امروز بتونيم روزه مون رو به سلامت تموم كنيم خيلي كاره :) :)

{a h=hajiabad}ذره بين زنده{/a} :) واااااااااي جناب خدايي:) .. مردم از خنده :)

{a h=banoyedashteroya}مادر هما{/a} عذاب وجدان نداشته باشيد :) به سلامت رسوندمش :)

{a h=hajiabad}ذره بين زنده{/a} خدا رو شکر:)

سلام هما بانو.کلوچه با طعم پارسي يار برا ما درست نمي کنيد@};-

{a h=haftasman}2هفت آسمان{/a} درود بر شا :) کلوچه که بلد نيستم از طرف دخترم هم هر غذايي با طعم پارسي تحريم شدم :)

يادش بخير @};-