فرستنده :
☂ masuod ☂
چهارشنبه 93/1/27
─▄█▀█▄──▄███▄─
▐█░███████████
─██▒█████████─
──▀████████▀──
─────▀██▀______
" HapPy BirthDay"
┊ ┊ ┊ ┊┊ ┊ ┊ ┊★
☆
┊ ┊ ┊ ★★
┊ ┊ ☆
┊ ★
☆.
┊ ┊ ┊ ★
┊ ┊ ☆
┊ ★
☆.
فرستنده :
همخونه
شنبه 92/8/25
پدرم هيچ وقت مرا نوازش نکرد
و من متنفر از او
بي آنکه بفهمم؛
پدر نمي خواست دست هاي پينه بسته اش مرا آزار دهد .
فرستنده :
همخونه
يكشنبه 92/8/19
دلتنگي يعني تو.... و تو يعني تموم دنيا....
دارم توي سردي نگاهت ذوب ميشم....
تعجب نکن...هذيون نميگم....
از وقتي که تو به لبخندهاي من اخم کردي و از گريه هاي من خنديدي،
من توي يخبندون نگاهت ذوب شدم...نيست شدم....
يکي داره از دور فرياد ميزنه...گوشامو ميگيرم....سرم درد ميکنه....
چشمامو ميبندم....نه....حتي با چشماي بسته، تصوير تو....توي قاب شکسته دلم..رهام نميکنه....
يکي داره از دور فرياد ميزنه....بي اختيار ميرم سمت صدا...
تو.....اما.... با نگاهت....... التماس ميکني موندم رو....
من...اما...مسخ شده، بي توجه به روشني ها....راهم رو ادامه ميدم....
شنيدم صداي زمين خوردنت رو....اما...من.....رفتم....
سربه هوا و بي خيال از تابلوهاي خروج ممنوع از دنياي شيشه اي تو گذشتم...
به هواي دنياي رويايي پوشالي.... اما...... من گم شدم......
برگشتم....شکسته و خسته....بي روح و بي جون.....
دلم طاقت نياورد دوري از چشماتو.....
دوري از گرماي دستاتو...و عشقت.....
برگشتم....اما...تو....
ميگن بعد من يخ شدي و برف....
نگات ميکنم.....و توي سردي نگاهت ذوب ميشم.....و .....ميميرم.....
يه گوشه دنياي شيشه اي يه نور هست....
هميشه باهم ميرفتيم.....اما..اينبار تنهام.....
تنها.....نااميد...خسته....بي رمق....
صداي زمين خوردنمو ميشنوي...؟ گرماي قطره اشکم رو حس ميکني....؟
از نور...تورو ميخوام.... زانو ميزنم...گريه ميکنم...براي با تو بودن.....
يکي داره از دور فرياد ميزنه....فرياد نه.....
صدام ميکني با نگاهت.....
نگاهت از فرسنگها فاصله...جون دوباره ميده به من و زندگي.....
داره بارون مياد....بوي خاک و بوي گلاي ياس.....
مياي بريم تو آسمونا کنار ابرها بگيم بيشتر ببارن...؟