فرستنده :
محمد حسن اسايش
جمعه 90/10/2
سينه ي تنگم مجال آه ندارد جان به هواي لب است وراه ندارد
گوشه ي چشمي بسوي گوشه نشين کن زانکه جزاين گوشه کس پناه ندارد
گرچه سيه رو شدم غلام تو هستم خواجه مگر بنده ي سياه ندارد
از گنه من مگو که زاده ي آدم نا خلف استي اگرگناه ندارد
هرکه گدايي ز آستان تو آموخت دولتي اندوختي که شاه ندارد
گنج تجلي زکنج خلوت دل جوي نيک نظر کن که اشتباه ندارد
پير خرد گر به خلوت تو برد پي جز در آن خانه خانقاه ندارد
مهر تو در هر دلي که کرد تجلي داد فروغي که مهر وماه ندارد
مهر گيا ه است حاصل دل عاشق آب وگل ما جز اين گياه ندارد
مفتقر از سر عشق دم نتوان زد سر برود زانکه سر نگاه ندارد *
*-سرودهاي امام مهدي عج... ص27-گرداورنده :حسين حقجو-انتشارات قلم -قم