فرستنده :
عارفي
جمعه 91/9/3
ازنا سخ التواريخ نقل شده : كه چون حضرت علي (ع) براي جنگ صفين تشريف مي بر دند به ذي قار رسيد ند در (ذي قار) خيمه اي براي حضرت زد ند ، مرد م دراطراف آن صف آراي نموده بودند و بيرون آ مد ن حضرت را انتظار ميكشيد ند ، وچون بيرون آمد ن حضرت بطول انجا ميد ابن عباس وارد خيمه اي حضرت شد ديد حضرت مشغول وصله كردن كفش خويش مي باشد ابن عبا س عر ض كرد مر د م به هدايت شما بيشتر نياز دارد ند از اين كاري كه مشغول آن هستي حضرت توجه نفر مو د تا اينكه ازوصله اي كفش فا رغ شد بعد هرد و لنگ كفش را جلوي ابن عباس گذاشت فرمو د اين را قيمت كن عرض كرد به نظر من قيمتي ند ارد شايد اگر به نصف درهم كسي اورا بخرد مغبون نشود ، حضرت فرمود به خداي كه جان علي در دست اوست ريا ست بر شما از براي من بمقد ار اين كفش هم قيمت وارزش ندارد مگر اينكه بتوانم در اين رياست حقي را اجرا كنم يا از با طل جلو گيري كنم .
(صدوده حكايت ص172 )