شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

ساعت ویکتوریا
+ بينوايي، شيخ حسن را ديد و دامانش گرفت شيخ گفتا: "اي برادر اين عبا، افسار نيست؟" گفت: "مي‌دانم، ولي دارم سؤالي از شما" گفت: "اكنون فرصتِ پاسخ، در اين ديدار نيست" گفت: "از فقر و گراني، جان ما آمد به لب" گفت: "مي‌دانم، گراني قابل انكار نيست" گفت: "مي‌داني حسن؟ پس زودتر كاري بكن" گفت: "مشغولم، ولي سخت است، ره هموار نيست" گفت: "پس اين قيمت بازار را تثبيت كن" گفت: "با بازار، ما را قدرت پيكار نيست"
گفت : از خوش بينيت دارالعجب ... گفت : کار ما بجز آزار نيست
ساعت ویکتوریا
عشق مشعلدار
رتبه 0
0 برگزیده
434 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
عشق مشعلدار عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top