اينجا اتاق شعره . مشاعره چيز جالبيه. من كه خوشم مياد
اينجا عضو شيد تا باهم يه محفل گرم و قشنگ ايجاد كنيم
منتظرتون هستم بچه ها
پيامهاي اتاق
+
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم/ ديگر اكنون با جوانان ناز كن با ما چرا..
الهه ............
90/1/30
176876-هميشه عاشق
ارزو دارم دلت از غصه ها خالي شود .... سهم تو از زندگي يك عمر خوشحالي شود
الهه ............
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد/ننوشت كلامي و سلامي نفرستاد
هلوع♥
درخت تو گر بار دانش بگيرد/ به زيرآوري چرخ نيلوفري را
الهه ............
آسمان بار امانت نتوانست كشيد/قرعه كار به نام من ديوانه زدند
هلوع♥
داني كه را سزد صفت پاكي/ آن كاو وجود پاك نيالايد
الهه ............
دوش مرغي به صبح مي ناليد/عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
هلوع♥
شبروان مست ولاي تو علي/ جان عالم به فداي تو علي
الهه ............
يا رب اين آتش كه در جان منست/سرد كن آن سان كه كردي بر خليل
الهه ............
اي مست شب رو كيستي؟آيا مه من نيستي؟/گر نيستي پس چيستي؟اي همدم تنهاي دل
هلوع♥
لاف سخن از چو در توان زد/ آن خشت بود كه پر توان زد
الهه ............
دل ميرود ز دستم صاحب دلان خدا را/دردا كه راز پنهان خواهد شد آشكارا
الهه ............
آفرين جان آفرين پاك را/آن كه جان بخشيد و ايمان خاك را
الهه ............
شب است و شاهد و شمع و شراب شيريني/غنيمت است در اين شب اگر كه دوستان بيني!
الهه ............
شال مي بست و ندايي مبهم/كه كمربند شهادت محكم
هلوع♥
مرحبا طائر فرخ پي فرخنده پيام/ خيرمقدم چه خبر دوست كجا راه كدام
الهه ............
مردان خدا پرده پندار دريدند/يعني همه جا غير خدا هيچ نديدند
هلوع♥
درنمازم خم ابروي تو بر ياد آمد/ حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
هلوع♥
روزگاريست كه سوداي بتان دين من است/ غم اينكار نشاط دل غمگين من است
الهه ............
تا تو نگاه ميكني كار من آه كردن است/اي به فداي چشم تو اين چه نگاه كردن است....
هلوع♥
تا تواني دلي بدست آور/ دل شكستن هنر نمي باشد
الهه ............
دردم از يار است و درمان نيز هم/دل فداي او شد و جان نيز هم
الهه ............
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد/قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
الهه ............
در بيابان گر به شوق كعبه خواهي زد قدم/سرزنش ها گر كند خار مغيلان غم مخور
الهه ............
تو سرو جويباري تو لاله بهاري/تو يار غمگساري تو حور دلربايي
الهه ............
تو كز محنت ديگران بي غمي/نشايد كه نامت نهند آدمي
هلوع♥
تاب بنفشه مي دهد طره مشكساي تو/ پرده غنچه مي درد خنده دلگشاي تو
الهه ............
تو را من چشم در راهم شباهنگام كه ميگرد در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهي وز آن دل خستگانت راست اندوهي فراهم تو را من چشم در راهم
الهه ............
توانا بود هر كه دانا بود/ز دانش دل پير برنا بود
الهه ............
الا يا ايها الساقي ادركاسا و ناولها/كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
الهه ............
ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي/نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي
الهه ............
دوش مي آمد و رخساره بر افروخته بود/تا كجا باز دل غم زده اي سوخته بود
الهه ............
بيل تل براريم دستي زدل/كه نتوان برآورد فردا ز گل
الهه ............
دانش اندر دل چراغ روشن است /وز همه وندر تن تو جوشن است
الهه ............
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد/وجود نازك آزرده گزند مباد
الهه ............
روز وصل دوستداران ياد باد/ياد باد آن روزگاران ياد باد
الهه ............
دلا تا كي درين زندان فريب اين و آن بيني؟/يكي زين چاه ظلماني برون شو تا جهان بيني
هلوع♥
دريغا حسرت ديدار با تو / بسان طاقتم جاويد نايد
هلوع♥
سر فتنه دارد دگر روزگار/ من و مستي و فتنه? چشم يار
الهه ............
تن آدمي شريف است به جان آدميت/نه همين لباس زيباست نشان آدميت
الهه ............
يار مرا قار مرا عشق جگر خوار مرا/يار تويي قار تويي خواجه نگهدار مرا
الهه ............
دانش و نرگس است خواسته و گل/كه به يك جاي نشكفند به هم/هركه را دانش است خواسته نيست/وآن كه را خواسته است دانش كم
الهه ............
ديشب صداي تيشه از بيستون نيامد/شايد به خواب شيرين فرهاد رفته باشد
الهه ............
مرا عهديست با جانان كه تا جان در بدن دارم/هوادران كويش را چو جان خويشتن دانم
الهه ............
معاشران گره از زلف يار باز كنيد/شبي خوش است بديت قصه اش دراز كنيد
الهه ............
دولت عشق بين كه چون از سر عشق و افتخار/گوشه تاج سلطنت مي شكند گداي تو
الهه ............
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم/حق آنچه تو پيمايي لطف آنچه تو فرمايي
الهه ............
ديد موسي شباني را به راه/كاو همي گفت اي خدا و اي اله
الهه ............
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه/هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
الهه ............
من به خال لبت اي دوست گرفتار شدم/چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم
الهه ............
نوبار است در آن كوش كه خوشدل باشي//كه بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي
الهه ............
در اجل پرتو حسنت زتجلي دم زد//عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
الهه ............
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب/مستحق بودم و اين ها به زكاتم دادند